حیوانات و بقا
شعبه 6 وبلاگ یونان
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
گورکَن (یا خرسک یا شغاره) جانور مهرهداری است از ردهٔ گوشتخواران، خانوادهٔ راسویان (Mustelidae). این حشره خوار که هیکلی مثل گوسفند دارد بزرگترین جثه را در میان ۲۰ گونه از گورکنها، به خود اختصاص دادهاست. این گورکن به گروه پرنده مورچهخوار و پستاندار تنبل آمریکای جنوبی، تعلق دارد. گورکن بزرگ بهوسیله استراحت در سوراخ زیرزمینی از گرمای روز فرار میکند، اما در شب برای شکار بیرون میآید. او پنجههای نیرومندش را برای سوراخ کردن لانه موریانه یا کف زمین جنگل برای جستجوی غذا، به کار میبرد.
خرس کوآلا یا شغال درختی جانوری گیاهخوار و کیسهدار و بومی استرالیا است. نزدیکترین جانور به کوآلا از نظر ظاهر وامبَت است. کوآلاها فقط در جنگلهای اُکالیپتوساسترالیا زندگی میکنند. آنها هر شب با دستهای پر قدرتشان شاخهها را میگیرند و شاخه به شاخه برگهای سخت اکالیپتوس (درخت کافور) را میخورند. میانگین وزن برگ های اکالیپتوس که می خورند 300 الی 400 گرم است. خرسهای کوآلا به علت خوردن برگهای اکالیپتوس همیشه بوی همین برگ را میدهند. آنها روزها بر روی شاخههای پهن اکالیپتوس میخوابند و بچه شان را هم آنجا به دنیا میآورند. هر مادر در هر سال تنها یک بچه به دنیا میآورد. وقتی که بچه به دنیا میآید بدنش خالی از مو و کور است. او با پنجههای کوچکش، خود را روی پوست مادر میکشاند و به سختی خود را به زیر شکم مادر میکشاند و چند ماهی در آنجا میماند. چون گرمای بدن مادر از او حمایت میکند و شیر را هم همان جا به دست میآورد. هر موقع که بخواهد شیر میمکد و خیلی محکم خود را در کیسه مادر نگه میدارد. شیری که میخورد مزه اکالیپتوس میدهد. این جانور به دلیل اینکه خیلی کم آب میخورد نام کوآلا به زبان استرالیایی می شود حیوانی که آب نمی خورد. کوالاها 18 ساعت از شبانه روز را در خواب می گذرانند و شب ها به دنبال غذا می گردند.
یوزپلنگ آسیایی یا یوزپلنگ ایرانی (نام علمی: Acinonyx jubatus venaticus) یک زیرگونهٔ بهشدّت در معرض خطر انقراض از یوزپلنگ است که اکنون تنها چند ده قلاده از آن در ایران یافت میشود. این جانور در مناطق بیابانی در سطح منطقه زندگی میکرد و سالهاست که نسل آن در معرض نابودی کلی قرار دارد. نتایج جدیدترین تحقیقات نشان میدهد که بین ۷۰ تا ۱۰۰ یوز پلنگ در چهار منطقه خوارتوران در شهرستان شاهرود، نایبندان در طبس و درهانجیر در بافق وجود داشته باشد. شهرستانهای زرند، نائین و جاجرم نیز نقاط دیگری است که احتمال حضور یوز در آنان میرود. این تخمین نتیجه نقشه برداری زمینی است که توسط بیش از ۱۲۰۰۰ دوربین دید در شب که در مکانهای مختلف کار گذاشته شده بود[۱]. همچنین در خرداد ماه سال ۱۳۹۱ در منطقه حفاظت شده درونه شهرستان بردسکن یک قلاده یوزپلنگ آسیایی مشاهده و تصویربرداری شد.[۲] زیستگاهدر حدود ۲۰۰۰ سال پیش یوزها در اکثر نقاط آسیا حضور داشتند اما الان منحصر به نواحی دور افتادهای در بیابانهای ایران شدهاند. یوزها در سرزمینهای باز و علفزارها، دشتهای کوچک، مناطق نیمه بیابانی و سایر مناطقی که میتوان در آن شکار یافت زندگی میکنند. یوز پلنگها را در ایران میتوان در مناطق کویری پیدا کرد که شامل قسمتهایی از استانهای کرمان، خراسان، سمنان، یزد و تهران و مرکزی میشود. همچنین احتمالا یوزپلنگها در مناطق خشک بلوچستان پاکستان که هنوز شکار یافت میشود وجود دارند. زیستگاههای یوز در ایران به علت پیشروی بیابانها و تبدیل شدن بخشی از زمینهای زیستگاه به زمینهای کشاورزی و مسکونی شدن بخشی دیگر و همچنین از بین رفتن مراتع توسط دامهای اهلی و در نتیجه کاهش تعداد آهو و گوزن که از منابع غذایی یوزها هستند کاهش یافتهاست. یوز ماده مانند یوز نر محدوده خاصی را تصرف نمیکند و این به آن علت است که مادهها در میان زیستگاههای مختلف در حرکت میباشند و این اهمیت حفظ زیستگاهها را گوشزد میکند. در ایران یوزها پیشتر در کویرها بودند اما به خاطر اینکه در بیابان توسط شکارچیان بسیار راحت شکار میشدند به مناطق مرتفع تر و نیمه کوهستانی پناه بردند و اکنون بیشتر در این نواحی و درهای خشک میان کوهها دیده میشوند. نامیوز کلمهایست فارسی که از دیرباز در اشاره به این حیوان بهکار میرفتهاست. یوز از بن مضارع یوزیدن به معنای جستن آمدهاست و بهجهت شباهت ظاهری این حیوان با پلنگ امروزه بیشتر با نام یوزپلنگ شناخته میشود. چیتا واژهایست هندی که از واژه سانسکریت چیتراکا به معنی «خالخالی» وارد انگلیسی شده و گاهی در فارسی نیز بهکار میرود. در زبانهای دیگر نامهای گوناگونی برای این حیوان بهکار رفتهاست. در زبان عربی یوز را "فهد" مینامند درحالیکه در افغانستان به آن "تازی پرنگ" (فارسی دری) و "تازی پلنگ" (پشتو) گفته میشود. در پاکستان نیز در زبان براهوئی به آن "یوز" گفته میشود. در زبان سواحیلی نیز که در شرق آفریقا رایج است نام "دوما" را برای این جانور بکار میبرند.[۳] شکل ظاهرییوزپلنگ سریعترین حیوان روی خشکی است و سرعتش میتواند به ۱۰۰ کیلومتر در ساعت برسد اما تا چند صد متری بیشتر نمیتواند با این سرعت بدود. پوستی نخودی رنگ و با خالهای سیاه و گرد و کوچک دارد، و موهایش زبر و کوتاهاست. این حیوان اندامی کشیده دارد و اندازه بدن یک یوز بالغ ۱۱۲ تا ۱۳۵ سانتیمتر با دمی به اندازه ۶۶ تا ۸۴ سانتیمتر است و وزنش میتواند از ۳۴ تا ۵۴ کیلوگرم باشد. کلا نرها بزرگتر از مادهها هستند. خطی به نام خط اشک از گوشه چشم این حیوان تا گوشه لبش امتداد یافتهاست که این خط در نوع ایرانی ضخیم تر از نوع آفریقایی است. تغذیهیوزها، غزالها و گوزنهای کوچک را شکار میکنند. در ایران بیشتر شکارشان آهو و جبیر و قوچ و میش ٬بز و کل و حتی خیلی وقتها خرگوش و دیگران حیوانات از قبیل حتی روباهها و شغال را شکار میکنند کلا هر حیوانی را در بیابان بیابند میتوانند شکار کنند. دیده شده که یوز پلنگ بز و گوسفند را نیز شکار کردهاست اما به ندرت پیش میآید که به حیوانات اهلی حمله کند و معروف نیست که به انسانها نیز حمله کرده باشد. یوز پلنگها در ایران به فلات مرکزی محدود شدهاند. مهمترین علتی که باعث کاهش شکارهای اصلی این حیوان از قبیل قوچ و میش شده از بین رفتن چراگاهها به علت چرا بیش از اندازه حیوانات اهلی میباشد. همچنین از دیگر علل تهدید کننده جمعیت این حیوان در ایان استخراج معادن در زیستگاههای این جانور است. روش شکار کردن یوزها به این صورت است که ابتدا با احتیاط به طعمه نزدیک میشوند و یک فاصله ۱۰۰ تا ۲۰۰ متری را با آن حفظ میکنند٬و پشت ناهمواریهای زمین ٬بوتهها یا دیگر پوششها خود را پنهان میکنند و ناگهان حمله میکنند. سرعت یوز در مسافت کوتاه بسیار قابل توجهاست و از هر شکار یا حتی حیوان شکارچی سیعتر است. حتی یوز از یک سگ شکاری و یک کانگورو بسیار سریعتر است. اما این سرعت را نمیتواند در مسافت طولانی حفظ کند. یک سگ شکاری نمیتواند از یک گوزن هندی سبقت بگیرد اما ژنرال مک آلیستر دیدهاست که یک یوز یک گوزن نر سیاه را در حالی که از فاصله ۳۶۰ متری به سمتش دویده شکار کردهاست. اما در ایران چون یوزها طعمههایشان بیشتر در مناطق نیمه کوهستانی زندگی میکنند دیگر به این صورت شکار نمیکنند بلکه در آبشخورها کمین کرده تا از غفلت طعمه استفاده کنند. در ایران به علاوه حیوانات بومی که شکار یوز میشوند دیده شده در شمال کشور حتی از گیاهان مانند انجیر وحشی نیز تغذیه کردهاند. سیر تاریخ تکاملیوزپلنگ زمانی در عربستان و هند و تمام ایران و مرکز آسیا و افغانستان و پاکستان محدود بود و در ایران و شبه قاره هند که بسیار زیاد بود. یوزپلنگها تنها گربه سانانی هستند که میتوانند اهلی شده و برای شکار آموزش بینند. گفته شده امپراتور مغول هندوستان ٬اکبر شاه، حدود ۱۰۰۰ قلاده یوزپلنگ در یک زمان داشتهاست. چیزی که در بسیاری از نقاشیها و مینیاتورهای ایرانی و هندی نشان داده شدهاست، محدودههایی برای نگهداری یوز پلنگ در تعداد زیاد است. نگهداری این حیوان بسیار پیچیدهاست: به طور مثال میزان باروری این حیوان در اسارت بسیار پایین است و نرخ مرگ و میر در میان تولههای این حیوان به علل ژنتیکی بسیار زیاد است و همچنین این حقیقت که ماده در این حیوان انتخاب کننده جفت است و نمیتوان دو یوز نر و ماده را در کنار هم گذاشت تا خودشان جفت شوند چون ممکن است با هم جفت گیری نکنند و ماده، نر را نپسندد. و این عوامل باعث شده میزان تولید مثل این حیوان در اسارت بسیار پایین باشد. دانشمندان به یک حقیقتی در باره یوزها پی بردهاند و آن این است که بدن تمام یوزها از یک سیستم ایمنی کاملا مشابه بهره میبرد و در واقع یک بیماری کشنده میتواند همه یوزها را به طور مشابه از پای در آورد و هیچ یوزی ار آن جان سالم به در نبرد. و این مشابهت در زنهای ایمنی بدن به خاطر پیوند خوردن یوزها در ۱۲۰۰۰ سال پیش است که باعث شباهت ژنی آنها به همدیگر گردیدهاست. در واقع بوجود آمدن یک نمونه قوی در آینده غیرقابل پیش بینی است. در ابتدای قرن ۲۰ یوز در بسیاری از نواحی در آستانه انقراض قرار داشت و آخرین ادله عینی از یوز در هندوستان مربوط به سه عکس است که در سال ۱۹۴۷ گرفته شدهاست. در سال ۱۹۹۰ به نظر میرسد که یوز تنها در ایران باقی مانده باشد. در سال ۱۹۷۰ برآورد شده بود که ۲۰۰ یوزپلنگ در ایران وجود دارند. اما اخیرا زیست شناس ایرانی هرمز اسدی تخمین زدهاست که تعداد یوزها در ایران بین ۵۰ تا ۶۰ قلاده باشد و از این تعداد نیز بیشترشان در بیابانهای مرکزی ایران و بقیه در نواحی خشک بین مرز ایران و پاکستان هستند. در مناطقی که یوزها زندگی میکنند محلیها گفتهاند که بیش از ۱۵ سال است که آنها را ندیدهاند. نگهداریبعد از انقلاب حفظ حیات وحش در ایران اهمیت خود را از دست داد و یوزپلنگها همراه غزالها شکار میشدند و در نتیجه تعدادشان به سرعت رو به افول نهاد. و در نتیجه اقدامات بعد از انقلاب در ایران اکنون این جانور در لیست جانوران در معرض خطر انقراض قرار گرفتهاست. بعضی بررسیهای آقای اسدی در سال ۱۹۹۷ نشان دادهاست اگر میخواهیم نسل یوز در ایران هم منقرض نشود باید یک اقدام عاجل در مورد افزایش جمعیت غزالها و حفظ زیستگاه آنها انجام دهیم. دشمن طبیعی یوز، سگ گله و پلنگ است. برخلاف تصور اکثر مردم، یوزها حیوانات آرامی هستند و هرگز به دامهای اهلی حمله نمیکنند. ورود دام به زیستگاه یوز از تهدیدات اصلی زندگی یوزپلنگ است، علاوه بر اینکه سگ گله ممکن است به یوز حمله کند، چوپانان هم به محض رویارویی با این حیوان با تصویر احتمال حمله یوز به دامها، حیوان را با تیر یا سنگ میزنند. از سوی دیگر، با توجه به اینکه وجود آب در زیستگاه اصلی یوز که دشتهای باز و تپه ماهورهای واقع در مناطق استپی و بیابانی است، یک موهبت محسوب میشود، دام و بخصوص شتر وقتی سر آبشخور یا چشمه میآیند، آن را اشغال میکنند و دیگر نه یوز و نه طعمههایش به آنجا نمیروند. در نتیجه طعمههای یوز مهاجرت میکنند یا میمیرند و به دنبال آن زندگی یوز هم تحت تاثیر قرار میگیرد. گفتنی است که غذای اصلی این حیوان را آهو، جبیر، قوچ و میش، کل و بز و خرگوش تشکیل میدهد که امروزه به دلیل شکار بیرویه شکارچیان غیرمجاز مجهز به خودروها و موتورسیکلتهای قدرتمند صحرایی، جمعیت آنها نیز به شدت در حال کاهش است. تهدیداتتعغیرات زمینی تأثیرگذارترین عامل در اکوسیستم یوزپلنگ میباشد. آزار اذیت از طرف انسان، کاهش زیستگاهها و پراکنده شدن زیستگاهها، گسترش بیابانها و شکار منابع غذایی یوزپلنگها مثل غزالها و مخصوصا شکار حیوانات برای سرگرمی یا برای تجارت از علل کاهش نسل این حیوان بودهاست. بر طبق گزارش سازمان محیط زیست کشور این کاهش مخصوصا در بین سالهای ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۱ بودهاست. اکنون یوزپلنگها در تعداد بسیار کم و در نواحی پراکنه زیست میکنند و این غلظت کم جمعیتی به خاطر کاهش جمعیت قوچ و آهو به علت از بین رفتن مراتع و همزمان با آن آزار و ادیت یوزها از سوی انسان میباشد. تا زمانی که در ایران مناطق حفاظت شده تنها زیستگاه باشند و فقط یک ویژگی از ویژگیهای لازم را داشته باشند و فکری برای منابع غذایی یوزها نشود مدیریت باید به فکر اصلاح شرایط موجود باشد. زغال سنگ ٬مواد مخدر و یوز پلنگ:زغال سنگ، آهن و مس سه فلزی هستند که در سه استان در ایران و میان زیستگاههای یوز پلنگ یافت شدهاند. تخمین زده میشود در دو منطقه زغال سنگ بافق و آهن نایبند بیشتر جمعیت یوزپلنگها بیرون از منطقه حفاظت شده باشند. خود استخراج معدن تهدیدی برای یوزها نیست. بلکه خطر اصلی به خاطر احداث جاده برای این معدن و رفت و آمد انسان در این جاده باعث نزدیکی بین انسان و یوز میشود و دسترسی انسانها را به یوز در مخصوصا بیرون از مناطق حفاظت شده افزایش میدهد. در مرز ایران و افغانستان و پاکستان هنوز گذرگاههایی وجود دارد که تبهکاران مسلح و قاچاقچیان مواد مخدر از آن طریق مواد مخدر را در مرکز و غرب ایران پخش میکنند٬آنها باید باید برای این کار از میان زیستگاههای یوز گذر کنند و یوزها مخصوصا در بیون از مناطق حفاظت شده تلفات بسیاری میدهند. سه کشور ایران ٬افغانستان و پاکستان نمیتوانند کاری اساسی ترتیب دهند. این اطلاعات بر طبق تحقیقات آقای اسدی در سال ۱۹۹۷ بودهاست اما اکنون اطلاعات موثقی در دسترس نیست. تلاش برای حفظ یوزپلنگ آسیاییپروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی، با همکاری برنامه توسعه سازمان ملل و سازمان حفاظت ازمحیط زیست در سال ۲۰۰۱ شروع به کار کرد. برای کار مطالعاتی و حفاظتی، ۵ منطقه انتخاب شد که گمان میرفت ۸۰ درصد یوزهای ایران در آن مناطق پراکندهاند. پارک ملی توران، پارک ملی کویر در استان سمنان، منطقه حفاظت شده بافق و پناهگاههای حیاتوحش دره انجیر و نایبندان در استان یزد. آمار موجود از یوز آسیاییبا اینکه آمار یوز آسیایی را در ایران گاهی بین ۵۰ تا ۶۰ قلاده و در کل، کمتر از ۱۰۰ قلاده عنوان کردهاند، این اعداد را "حدس کارشناسی" می دانند. چرا که یوزپلنگ حیوانی به شدت مخفی کار و فراری از انسان است، به راحتی خود را در طبیعت استتار میکند و گستره زیستگاهش بسیار وسیع است. همه این عوامل دست به دست هم میدهند تا آمارگیری از این گونه کاری بسیار مشکل شود. بهترین روش آمارگیری از یوز در ایران را استفاده از دوربین تلهای عنوان میکند. دوربینهای تلهای نوعی از دوربینهای اتوماتیک هستند که با عبور حیوان از جلوی چشمی دوربین، فاصلهای ۱۵ متری را عکس میگیرند. در واقع این دوربینها حضور حیوان را هم بواسطه تغییر شدت نور دریافتی در لحظه عبور درمییابند و هم از روی درجه حرارت بدن حیوان. ابتدا گذرگاههای یوز را از روی ردپای حیوان مشخص کرده، سپس دوربینهای تلهای را در آنجا کار گذاشته میشود. خالهای روی بدن یوز، مانند اثر انگشت انسان، منحصربفرد است. بنابراین از روی عکسها، تعداد یوزها را در آن فاصله، مشخص کرده و با انجام کارهای آماری جمعیت یوز آن ناحیه را تخمین میزنند. نصب گردنبند ردیاب برروی یوزژانویه سال ۲۰۰۷، پروژه رادیوتله متری و نصب گردنبندهای ردیاب روی یوزآسیایی برای نخستین بار به صورت عملی آغاز شد. طرف ایرانی این پروژه سازمان حفاظت محیط زیست، دفتر برنامه توسعه سازمان ملل (یو ان دی پی) در ایران و پروژه حفاظت از یوز آسیایی و طرف خارجی آن هم انجمن حفاظت از حیات وحش آمریکا (دبلیو سی اس) است. گردنبند ردیاب (جی. پی. اس کولار) شامل یک فرستنده و گیرنده رادیویی و قطعهای برای تنظیم زمان باز شدن قلاده است. هدف از نصب این ردیاب بدست آوردن اطلاعاتی در مورد زیستگاه، توقف گاه، مسیرهای رفت و آمد و مهاجرت یوز است. این گردنبندها، آنتن زمینی دیگری دارد که اگر از یک فاصلهای به گونه نزدیک تر شویم، بدون دسترسی مستقیم به گردنبند، اطلاعات توسط امواج (یو. اچ. اف) به دستگاهی زمینی منتقل میشود و از کل این اطلاعات، میتوان به رفتارشناسی این حیوان پی برد. وزن این گردنبدها ۲۸۰ گرم است. محدودیت زمانی این گردنبند باطری آن است که جی پی اس آن تا دوسال میتواند فعال بماند. گردنبندها طوری تنظیم میشوند که بعد از گذشت ۱۸ ماه، خودبهخود باز میشوند و از روی سیگنالهایی که میفرستد، جای آنها شناسایی میشود. برای گرفتن یوز در محل گذر آنها، تلههایی گذشته میشود که مجهز به فرستنده سیگنال هستند. به محض اینکه حیوان در این تلهها میافتد، تیم به محل مورد نظر رفته و دامپزشک تیم اقدام به بیهوش کردن یوز میکند. نمونه برداری از خون و بافت حیوان، نصب گردنبند و جاگذاری میکروچیپی در پشت گردن یوز از اقدامات بعدی است. بعد از آن از دارویی برای به هوش آوردن حیوان استفاده میشود تا حیوان، بیهوش در طبیعت نماند و خطراتی تهدیدش نکند. در تاریخیوزپلنگ آسیایی از دیرباز مورد توجه انسانها بوده است و از آنجا که به سادگی اهلی میشود، در شکار طعمههایی چون غزال به انسانها کمک می کرده است. در میان آثار باستانی، مهری مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد در میانرودان این جانور را در حالی که قلادهای بر گردن دارد در کنار مربیش به تصویر میکشد. شاهان آشوری از یوزها برای شکار بهره میگرفتند. در سوریه و فلسطین، جنگجویان صلیبی از شکار آهو توسط یوز سخن به میان آوردهاند. گزارش شده است که یکی از شاهان سده پانزدهم میلادی در ارمنستان گلهای از یوزها به شمار صد عدد از این جانوران داشت.[۴]
یوزپلنگ یا یوز (نام علمی: Acinonyx jubatus) جانوری مهرهدار از رده پستانداران، راسته گوشتخواران، خانواده گربهسانان است.[۲] بدن این گربهسان در درازای چندین میلیون سال به گونهای پیشرفت پیدا کرده است که این جانور بتواند توانایی حرکت با تندی برابر با ۱۱۰ کیلومتر در ساعت را داشته باشد. سرعت یوزپلنگ در عرض ۳ ثانیه پس از شروع دویدن به صد کیلومتر در ساعت میرسد که از شتاب بسیاری از ماشینهای مسابقهای نیز بیشتر است. اندام باریک، پاهای لاغر و بلند، قفسه سینهای کم پهنا ولی عمیق و جمجمهای کوچک، ظریف و گرد، یوز را به سریعترین جانور روی زمین تبدیل کرده است. یوزها به آسانی از دیگر گربه سانان تشخیص داده میشوند. این امر تنها به دلیل وجود خالهای روی بدن او نیست بلکه بدن باریک و کشیده، سر کوچک، چشمهای بالا قرار گرفته و گوشهای کوچک و تا حدودی پهن است که آنها را متمایز میکند. طعمه معمول آنها غزالها (به ویژه غزال تامسون)، ایمپالا، آنتیلوپها و دیگر پستانداران سم دار حداکثر تا ۴۰ کیلوگرم وزن هستند. یک نر بالغ تنها هر چند روز یک بار شکار میکند اما مادههای دارای توله تقریباً هر روز به شکار میپردازند. در حالی که سایر گربه سانان شکارچیان شب هستند یوزها عمدتاً روز فعال بوده و اغلب در اوایل بامداد و غروب آفتاب به سراغ طعمههای خود میروند. تاکتیک او در شکار مخفی شدن و نزدیک شدن به طعمه است. زمانی که او به حدود ۳۰ متری طعمه خود رسید، با حرکتی سریع به طرف او یورش میبرد. تعقیب طعمه به طور متوسط بیست تا شصت ثانیه به طول میانجامد و این زمان در یک فاصله ۱۶۰ متری صرف میشود (حداکثر ۵۰۰ متر) و پس از آن دیگر طعمه را دنبال نمیکند. ضریب موفقیت او در شکار پنجاه درصد اندازه گیری شده است. میزان تغذیه روزانه آنها به طور متوسط در روز دو کیلوگرم است که به نظر غذای زیادی نیست. طول سر و بدن او بین ۱۱۲ تا ۱۳۵ سانتیمتر، طول دمش ۶۶ تا ۸۴ سانتیمتر و وزن او بین ۲۱ تا ۷۲ کیلوگرم اندازه گیری شده است. (نرها ۱۵ درصد درشت جثه تر از مادهها هستند) طول دوره عمر آنها در طبیعت هفت سال گزارش شده اما به نظر میرسد حداکثر تا ۱۲ سال هم عمر کنند. عمر آنها در اسارت تا ۱۶ سال هم گزارش شده است. مادهها هر دو سال یک بار زایمان دارند و نرها در سه سالگی به سن بلوغ میرسند. یوزها به دو حالت در طبیعت دیده میشوند: گروه خانوادگی و نرهای سرگردان. نرهای سرگردان معمولاً برادر بوده و اغلب یک ائتلاف دو یا سه نفره را تشکیل میدهند؛ به ندرت اتفاق میافتد که یک نر تنها زندگی کند. این ائتلاف در کنار هم قرار داشته، با هم به شکار رفته و معمولاً محدوده زندگی آنها با قلمرو چند ماده هم پوشانی دارد. پیش از زایمان، یوز ماده یک ناحیه یا کنام مناسب را که معمولاً علفزار بلندی در یک ناحیه مرطوب است انتخاب کرده و یک تا شش توله ۲۵۰ تا ۳۰۰ گرمی میزاید. این تولهها از ۱۴ تا ۱۶ ماه پس از تولد تحت مراقبت مادر قرار دارند و یوز ماده به جز هنگام شکار لحظهای آنها را تنها نمیگذارد. در سه یا چهار ماهگی تولهها از شیر گرفته شده و توسط غذای حاصل از طعمه تغذیه میشوند. نرها در مراقبت والدینی نوزادان هیچ دخالتی ندارند. بچهها همیشه در حال بازی با یکدیگر بوده و مهارتهای شکار را با طعمههای زندهای که مادر به کنام باز میگرداند فرا میگیرند، هر چند این تولهها همچنان در شکار طعمه آماتور باقی میمانند. یوزهای جوان در سنین بعد از نوجوانی و در هنگام جدا شدن از مادر به مدت شش ماه به جهت ایمن بودن از خطرات احتمالی با هم باقی میمانند. اما پس از این دوره خواهرها گروه را ترک کرده اما برادرها به زندگی در کنار هم ادامه میدهند. واژهشناسیواژه یوزپلنگ یکی از واژههای اصیل پارسی است که از ترکیب دو کلمه «یوز» و «پلنگ» تشکیل شده است. یوز بُن مضارع مصدر یوزیدن به معنای «جَستن، جهیدن و طلبکردن» بوده و از این رو یوزپلنگ به معنای پلنگی است که به دنبال شکار خود گشته و آن را با جستن و دنبال کردن میگیرد. ایرانیان باستان این جانور را بیشتر با نام «یوز» میشناختهاند و کمتر کلمه «یوزپلنگ» را برای آن به کار میبردند.[۳] پیدایش و پراکنشزمان پیدایش یوز به حدود ۴ تا ۵ میلیون سال پیش باز میگردد و شواهد حاکی از آن است که آنها زودتر از دیگر گربههای بزرگ تکامل یافتهاند. قدیمیترین سنگوارههای آنها در آمریکای شمالی و در ایالتهای تگزاس، نوادا و وایومینگ آمریکا مشاهده شده است. یوزها زمانی در سرتاسر آسیا، آفریقا، اروپا، آمریکای شمالی گشت میزدند اما در انتهای عصر یخبندان (در حدود ۱۰ هزار سال قبل) تغییرات اقلیمی عظیم باعث نابودی بخش بزرگی از پستانداران شد که یوزها هم از این فاجعه بی نصیب نماندند. همگی یوزهای آمریکای شمالی و اروپا و بیشتر جمعیت آسیایی و آفریقایی این موجود از بین رفت و برخی از متخصصان عقیده دارند که جمعیتهای کنونی آن از اندک حیوانات بقا یافته و خویشاوند نزدیک اشتقاق پیدا کردهاند. ازدواج خویشاوندی بالا در تعداد پایین گروههای باقی مانده وضعیت وخیم کنونی این گونه را سبب شده است. این جانور دارای تنوع ژنتیکی بسیار پایینی بوده و جمعیتهای جانوری این چنین دچار مرگ ومیرهای زیادی میشوند. با وجود قدرت تکثیر بالای یوزها در طبیعت، تکثیر در اسارت این جانوران در جهت تکثیر آنها در بعضی نقاط مانند آمریکای شمالی جواب نداده است. گونه یوز دارای دو زیرگونه است: زیرگونه آسیایی و زیرگونه آفریقایی. هر چند در این مورد اختلاف نظر وجود دارد و برخی متخصصان تعداد بیشتری زیرگونه را در نظر میگیرند. در بین این دو، زیرگونه آفریقایی که در بسیاری از بخشهای این قاره پراکندگی دارد وضعیت نسبتاً بهتری را دارد. به نظر میرسد که در حدود ۵ تا ۱۵ هزار یوز هنوز در آفریقا باقی ماندهاند. اما زیرگونه آسیایی آن که به یوزپلنگ ایرانی یا یورپلنگ آسیایی مشهور است و روزگاری در بخشهای وسیعی از خاورمیانه و هند پراکندگی داشت، اکنون تنها محدود به چند ده رأس در نواحی شرقی ایران شده است. پراکندگی یوز در بخشهای مرکزی ایران و در محدوده دشت کویر و دشت لوت و نواحی اطراف آن قرار دارد. تخریب زیستگاهها و مناطق پراکندگی یوز، هجوم شکارچیان، دامداران، کشاورزان و زمین خواران، تخریب پارکها و مناطق حفاظت شده کشور، به ویژه آنها که در مجاورت شهرها قرار داشتند و مورد دست یازی ادارات دولتی و ارگانهای نظامی نیز بودند، توسعه بخشهای زیادی از مناطق طبیعی و تبدیل به منازل مسکونی، کارخانه و پادگانهای نظامی از عوامل مهم در از دست رفتن زیستگاه این گونه میباشند. علاوه بر اینها شکار یوز، صید طعمههای بالقوه جانور، هجوم دامداران و سگهای گله؛ اشغال آبشخورها نیز از جمله تهدیدهای این جانور میباشند. برنامه بررسی وضعیت یوز در ایران در دست اقدام است. این بررسیها در جهت جلوگیری از کاهش تعداد این جانور انجام میشود. یوزپلنگ آسیائیشهریورماه سال۱۳۷۳، ماده یوزی به همراه سه توله تشنه خود برای نوشیدن آب وارد باغهای اطراف شهر بافق شد. تعدادی افراد غیرمحلی (بنا به گفته محلیها ماموران شهربانی قدیم) با چوب به مادر و تولههایش حمله کردند، مادر موفق شد از این مهلکه جان سالم به در ببرد، اما تولهها اسیر دست انسانهای ناآگاه شدند. دو توله زیر ضربات چوب جان خود را از دست دادند و توله دیگر زخمی و ضرب خورده با کمک مردم با تماس با حفاظت محیط زیست بافق و ماموران حفاظت از محیط زیست آن شهرستان نجات یافتند، این توله که بعدها ماریتا نام گرفت به پارک پردیسان تهران منتقل شد و بعد از ۹ سال اسارت، در سال ۸۲ به دلیل عفونت ریوی جان باخت. به گفته شاهدان عینی، ماده یوز تا مدتها به نزدیکی محل واقعه میآمد و تولههایش را صدا میزد. «ماریتا» تنها یوز آسیایی در اسارت موجود در پارک پردیسان تهران چند سال قبل بر اثر بیماریهای ناشی از اسارت، چشم از جهان بست. علاقمندان به یوز آسیایی روز نهم شهریور (سالروز نجات ماریتا) را روز حفاظت از یوزپلنگ نامیدند و در مراسمی یک روزه یوز آسیایی را به عنوان سمبل و میراث طبیعی ایرانیان معرفی کردند. زیستگاههای یوز آسیائینسل یوزپلنگ آسیایی در تنها زیستگاهش ایران، در حال انقراض است. در گذشته، زیستگاه یوز پراکندگی وسیعی از شبه جزیره عربستان تا هندوستان و ترکمنستان داشتهاست. اما در قرن اخیر بر اساس اطلاعات موجود نسل یوز آسیایی جز در ایران در سایر کشورها منقرض شدهاست: عراق ۱۹۲۹، کویت ۱۹۴۲، هند ۱۹۴۷، قزاقستان ۱۹۷۰، پاکستان ۱۹۷۲، ترکمنستان ۱۹۷۳، عربستان ۱۹۷۳، عمان ۱۹۷۷ در ایران، گسترهای از بمپور در بلوچستان تا طبس، پارک ملی گلستان در خراسان، منطقه حفاظت شده خوش ییلاق، پارک ملی توران و پارک ملی کویر (سمنان)، نفت شاه در باختران، منطقه حفاظت شده موته در اصفهان، تمام مناطق یزد، منطقه بهرام گور فارس، حاجی آباد در بندرعباس و پارک ملی خبر روچون و راور در کرمان در سالهای قبل زیستگاه یوز آسیایی به شمار میآمد. در سالهای اخیر یوز فقط در مناطق نایبندانِ طبس، بافق، دره انجیر و کالمند در استان یزد، ذخیره گاه زیستکره توران و پارک ملی کویر در سمنان، میاندشت در خراسان شمالی و بجستان در خراسان رضوی مشاهده شدهاست. مشخصات یوزیوزپلنگ از خانواده گربه سانان به شمار میآید که به دلیل داشتن دست و پایی بلند، بدنی کشیده و باریک و سینهای فراخ تا حدود زیادی به سگهای تازی شبیه است. رنگ بدن یوز نخودی است و خالهای ریز و درشتی آن را پوشانده است. بسیاری از مردم یوز را با پلنگ اشتباه میگیرند، اما تفاوت بارز این دو گونه در شکل خالهایشان است. در یوز خالها توپر و گرد است، در حالی که خالهای پلنگ درشت و توخالی و گل مانند است. وجود نوار سیاه رنگی که از گوشه چشم یوز تا دهان امتداد یافته و به "خط اشک" معروف است نیز از مشخصات بارز یوز به شمار میآید که پلنگ این خط را ندارد. فرق دیگر یوز پلنگ با پلنگ این است که یوز پلنگ در پشت گردن یال دارد ولی پلنگ ندارد. یوز سر کوچکی دارد و چشمانش برای بهتر دیدن از پشت بوتهها، نسبتاً بالا قرار گرفتهاند. همچنین یوز میتواند با سرعت ۱۱۰ کیلومتر در ساعت ۵۰۰ متر بدود. یوزپلنگ آسیایی در طبیعت حدود ۱۲ سال زندگی میکند. یوز ماده میتواند یک تا هشت مرتبه بین سه تا چهار نوزاد به دنیا بیاورد. نوزاد یوز تا ۲۰ ماهگی باید در کنار مادر باشد تا نحوه شکار و گرفتن طعمه را آموزش ببیند. یوزپلنگ یک گربه سان است؛ گربهای که سری گرد و کوچک و گربه مانند و بدنی شبیه به سگ دارد؛ دست و پا و بدنی بلند و کشیده. مانند سگها شکارش را تعقیب میکند؛ بر خلاف گربههایی مانند ببر و پلنگ که به کمین کردن معرف هستند. بدن یوزپلنگ از موهایی زبر و به رنگ نخودی تا زرد روشن پوشیده شده که روی آن تعداد زیادی خالهای سیاه رنگ تو پر نقش بسته تعداد خالهای روی بدن هر یوزپلنگ آفریقایی به بیش از سه هزار عدد میرسد، ولی تعداد آن در یوزپلنگ آسیایی (ایرانی) کمتر است، چون خالهای آن بزرگ تر و در نتیجه تعداد آن کمتر است. یوزپلنگهای آفریقایی و ایرانی تفاوتهای دیگری هم با هم دارند. یوزپلنگ ایرانی نسبت به یوزپلنگ آفریقایی دارای هیکل بزرگ تر و رنگش روشن تر است. به همین خاطر خیلی زیبا تر از یوزپلنگ آفریقا و در عین حال خیلی کمیاب است. به همین خاطر در حال حاضر کارشناسان گوناگون از سر تا سر ایران و جهان بر روی آن تحقیق میکنند. این حیوان که بر خلاف اسمش که ممکن است برای خیلیها وحشت ایجاد کند، خیلی آرام است. یعنی امکان دارد شما یک روز در طبیعت شانس داشته باشید که یوزپلنگ را از فاصله یکی دو متری ببینید، ولی این حیوان کوچکترین آسیبی به شما نرساند وخیلی راحت بتوانید از آن عکس بگیرید و یا تماشایش کنید، حنی میبینید این حیوان پس از مدتی بلند میشود و میرود، ولی متأسفانه خیلیها فکر میکنند که یوزپلنگ وحشی است و آن را میکشند. خط اشک یوزپلنگ نوار سیاهی است که از گوشهٔ چشم تا خارجی دهان آن ادامه دارد و با جذب نور خورشید از انعکاس نور جلوگیری میکند و با کم کردن زنندگی نور خورشید، درست مانند عینک آفتابی، از چشمان یوزپلنگ محافظت میکند. خط اشک یکی از راههای شناسایی یوزپلنگ در میان گربههای خالدار دیگر است. رابطه با انسانیوز به دلیل سرعت بسیار بالایش در گرفتن طعمه از دیرباز توسط انسانها اهلی و نگهداری میشد. کهنترین نشانههای اهلیسازی این جانور به هزاره سوم پیش از میلاد در میانرودان بر میگردد. مهری از این دوران یوزی را در کنار انسانی به تصویر میکشد در حالی که قلادهای بر گردن و پوشینهای بر سر دارد. در آرامگاهها و نیایشگاههای مصری نمونههای بینظیری از تصاویر این جانوران دیده میشود. با آنکه بهرهگیری از یوزها در مصر به دودمان سوم باز میگردد، بسیاری از نقاشیهای دودمانهای هجدهم و نوزدهم آنها را آنگونه به تصویر میکشند که گویی از دیدگاه علاقه مردمان بهشان رقیبانی برای سگها در شکار بودند. مردمان مینوسی این جانوران را از مصر به سرزمین کرت وارد میکردند.[۴]
تنبلها شش گونه جانوران از پستانداران متوسط هستند که در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی یافت میشوند. با توجه به انواع شناخته شده میتوان آنها را به دو گروه ۲ انگشتی و ۳ انگشتی تقسیم کرد. تنبلها جانورانی هستند که با چنگالهای بزرگ و خمیدهٔ خود از شاخههای درختان مناطق گرمسیری آویزان میشوند و همیشه وارونهاند. این جانوران میتوانند در همین وضعیت غذا بخورند، بخوابند، جفت گیری کنند و بچه به دنیا آورند و خیلی به ندرت پیش میآید که از درخت پایین بیایند، چون روی زمین پناهی ندارند. دو گروه از این جانور هست: گروهی که دو انگشت در پاهای جلویشان دارند و گروه سه انگشتی. این دو گروه به هم شبیهاند، ولی اعتقاد دانشمندان بر این است که با هم خویشاوندی نزدیکی ندارند. تنبلها موهای زبرِ بلندی دارند که شیاردار است. گیاهان کوچکی در این شیارها زندگی میکنند. این گیاهان رنگ سبز کمرنگی به تنبلها میدهند که باعث استتار این جانور میشود. حشرههای مخصوصی از این گیاهان تغذیه میکنند. نگارخانه
والابیها کانگوروهای کوچکی هستند از گونه درازپایان (Macropodidae) که در استرالیا، زلاند نو و گینه نو زندگی میکنند. آنها دارای انواع گوناگونی هستند اما بیشتر به اندازه خرگوش هستند. طول بدن آنها ۷۰ سانتیمتر است، هرچند انواع یکمتری آنها نیز دیده شدهاند. والابیها بیشتر علفخوار بوده و خود نیز غذای سایر حیوانات گوشتخوار هستند. دشمنان طبیعی آنها عبارتاند از: عقاب و دینگو همچنین برخی از انسانها آنها را به خاطر پوست زیبایشان شکار میکنند.
کانگوروی پازَرد جانوری کیسهدار و از خانواده درازپایان (Macropodidae) است. این کانگوروها در قسمت مرکزی و شرقی استرالیا، در مناطق صخرهای و کوهستانی زندگی میکنند. اندازه کانگوروهای پا زرد بین شصت تا هشتاد سانتیمتر و طول دم آنها بین چهل تا هفتاد سانتیمتر است. دم آنها عضلانی نیست و بر خلاف دیگر همنوعان خود از آن به عنوان حایل استفاده نمیکنند. آنها از تمام گیاهانی که در منطقه زندگی آنها میروید تغذیه میکنند. این نوع کانگورو دوره معیّنی برای تولید مثل ندارد.
کانگوروی درختی (نام علمی: Dendrolagus) سردهای از کیسهداران درازپا است که نامش را از عادت گونههای عضوش به زندگی بر روی درختان گرفتهاست. کانگوروهای درختی را میتوان در جنگلهای گینه نو، شمالشرقی کوئینزلند، در جزیرههای نزدیک و اغلب در مناطق کوهستانی یافت؛ اگرچه بعضی گونههای این سرده همچون کانگوروی درختی دشتزار در مناطق صاف زندگی میکنند. وزن این کانگوروها میان ۴ تا ۱۳ کیلوگرم است و طولشان ۴۰ تا ۸۷ سانتیمتر است. آنها دم به نسبت بلندی دارند که به ایشان در نگهداری تعادلشان کمک میکند.[۱]
ردهبندیگونههای زیر اعضای سرده کانگوروهای درختی هستند:[۲]
نگارخانه
کانگورو جانوری از راسته کیسهداران علفخوار از خانواده درازپایان (Macropodidae) است که در استرالیا و گینه نو زندگی میکند. کانگورو میتواند به کمک پاهایش پرشهای بلندی انجام دهد. طول این پرشها به سه متر هم میرسد. دم کانگوروها بلند و عضلانی است. نوع ماده دارای کیسه ایست که نوزاد کانکورو پس از به دنیا آمدن به داخل آن رفته و در آنجا از شیر مادر تغذیه میکند تا به رشد کافی رسیده و قادر به زندگی در بیرون کیسه شود. نوزاد کانگورو در هنگام تولد جثهای بسیار کوچک دارد که قطر آن از دو سانتیمتر بیشتر نمیشود. بزرگترین نوع کانگورو کانگوروی قرمز است. کانگوروی خاکستری نوع دیگریست که تقریباً به بزرگی کانگوروی قرمز میشود. انواع کانگورو
خرگوش پاتاگونی (به انگلیسی: Patagonian Mara) یک حیوان جونده درشتهیکل بومی آمریکای جنوبی است که هم شبیه خرگوش و هم شبیه یک الاغ است.
خرگوش صحرایی(به انگلیسی: Hare) از گونههای خرگوش میباشند.این گونه از خرگوشها سرعت زیادی در دویدن دارند و سرعت آنها میتواند تا ۷۲ کیلومتر بر ساعت هم برسد.
با خرگوش صحرایی اروپایی اشتباه نشود. خرگوش اروپایی گونهای از خرگوش بومی جنوب غربی اروپا (اسپانیا و پرتغال) و شمال غربی آفریقا است.[۲] کاهش جمعیت خرگوشهای اروپایی باعث کاهش متقابل جمعیت شکارچیهای وابسته مانند سیاهگوش ایبری و عقاب شاهی اسپانیایی شده است. خرگوشهای اروپایی با ایجاد حفرههایی در سطح زمین لانهسازی میکنند و بیشتر وقت خود را که مشغول تغذیه نیستند در آنها میگذرانند. شکل ظاهریخرگوشهای اروپایی پستاندارانی قهوهای رنگ با طول ۳۴-۴۵ سانتیمتر و وزن تقریبی ۱٫۳-۲٫۲ کیلوگرم هستند.
خَرگوش پستانداری است علفخوار، از خانوادهٔ خرگوشان (Leporidae) و دارای اندامی شبیه به گربه و گوشهای دراز و لبهای شکافدار. دستهای خرگوش از پاهایش کوتاهتر است. و بسیار تند حرکت میکند، و دارای انواع مختلف است. در حدود ۶ تا ۸ بچه به دنیا میآورد. در هنگام زمستان به دلیل داشتن پوست سفید پیدا کردن او در برف دشوار است. تغییر رنگ پوست این حیوان ما را به شگفت میآورد یعنی در زمستان سفید شدن پوست این جانور و در تابستان خاکستری یا قهوهای شدن آن. میتوان این خرگوش را مانند آفتاب پرست دانست که او نیز تغییر رنگ میدهد. خرگوش قطبی سوراخهایی به عمق ۲ متر در برف حفر میکند که این مکان جای مناسبی برای مخفی کردن کودکان به هنگام خطر است. خاستگاه اصلی این جانور اسپانیا و آفریقای شمالی است[نیازمند منبع] اما به بعضی از کشورهای دیگر هم مهاجرت کردهاست. این خرگوش گیاهان بومی را میخورد و باعث میشود که سایر جانوران گرسنه بمانند. این جانور همچنین محصولات کشاورزی را منهدم میکند و برای خود سوراخهای زیرزمینی حفر میکند. یکی از گونههای خرگوش، خرگوش آنقوره است. با توجه به میانگین ۵ تا ۶ بچه در هر زایمان، میتوانند ۵۰ الی ۶۰ بچه در سال تولید کنند. این نوع خرگوش میتواند از سه ماهگی باردار شود. خرگوشها بیش از ۴۴ گونهاند (اهلی و صحرایی). رنگ آنها خاکستری و قهوهای است. خرگوشهای دست آموز رنگهای گوناگونی دارند. طول آنها تا ۶۰ سانتیمتر و وزن آنها تا ۵ کیلوگرم هم میرسد. طول عمر آنها تا ۶ سال و دشمنان آنها روباه، مار، عقاب، و انسان هستند. آنها از نوع پستانداران هستند. سرعت خرگوش به ۴۰ کیلومتر در ساعت هم میرسد. خرگوش ماده قادر است که ۵ تا ۸ بچه به دنیا بیاورد. محل زندگیخرگوشها میتوانند در چمنزار، علفزار، جنگلهای کم درخت، جنگلهای انبوه، تالاب و حتی بیابان زندگی کنند.[۱] این جانور به صورت دسته جمعی زندگی میکند. شناخته شده ترین گونهٔ آنها یعنی خرگوش اروپایی در سوراخهایی درون زمین زندگی میکند.[۱] بیش از نیمی از خرگوشهای جهان در آمریکای شمالی زندگی میکنند.[۱] همچنین جنوب غربی اروپا، آسیای جنوب شرقی، سوماترا، برخی جزیرههای ژاپن و بخشهایی از آفریقا و آمریکای جنوبی هم زیستگاه این جانورند. به صورت طبیعی نباید در بیشتر بخشهای اوراسیا خرگوش پیدا کرد با این حال هم اکنون شماری از گونههای خرگوش صحرایی در این منطقه یافت میشود. بیشتر خرگوشها در اثر مبادلهٔ بزرگ میان آمریکا وارد آمریکای جنوبی شدند. بیشتر این قاره تنها یک گونه از این جانور، خرگوش برزیلی، را دربر دارد؛ درحالی که بیشتر مخروط جنوبی آمریکا بدون خرگوش است. خرگوشهای اروپایی به بسیاری از نقاط جهان برده شدهاند.[۲] زیستشناسیفرگشتحفرهٔ بینی خرگوش توسط استخوان نرمی به نای پیوند خوردهاست که تنها هنگام بلعیدن کنار میرود برای همین خرگوشها همواره ناچارند تا از راه بینی نفس بکشند. خرگوشها دو سری دندان پیشین دارند که یکی پشت دیگری جای دارد. به کمک این دندانها است که میتوان خرگوشها را از دستهٔ جوندگان، که بیشتر با آنها اشتباه گرفته میشوند، جدا کرد.[۳] کارل لینه ریشهٔ خرگوشها و جوندگان (مانند موش صحرایی، موش، سنجاب، همستر، سگ آبی و ...) را در گروه گلیرس رده بندی کرده بود. بعدها تصمیم بر آن شد که این دو دستهٔ جانوری را از گروه جدا کنند آنها علت این همانندیها را تنها در فرایند تکامل جانوران دیده بودند. هرچند، امروزه با مطالعه بر روی DNA و شناسایی اجداد آنان به این نتیجه رسیدهاند که دوباره خرگوشها و جوندگان را به گروه گلیرس مربوط بدانند.[۴] ریختشناسیگوشهای بلند خرگوشها که گاهی بلندتر از ۱۰ سانتیمتر (۴ اینچ) هم میشوند، احتمالا برای شناسایی درندگان سازگار گشتهاند. دو پای پشتی آنها بسیار نیرومند است و چهار انگشت دارد اما پنجههای پیشین آنها دارای پنج انگشت است.[۵] خرگوش در هنگام استراحت، جانوری کفرو است درحالی که هنگام دویدن بر روی پنجه به این سو و آن سو میرود. برای همین بیشتر، خرگوشها را جانورانی پنجهرو می دانند. اندازهٔ بدن خرگوش میتواند از ۲۰ سانتیمتر (۸ اینچ) و ۰٫۴ کیلوگرم تا ۵۰ سانتیمتر (۲۰ اینچ) و بیش از ۲ کیلوگرم برسد. خز بدن آنها هم معمولا نرم و بلند است و سایههای قهوهای، خاکستری و زرد-قهوهای دارد.[۲] بومشناسیبیشتر گوارش خرگوشها در رودهٔ بزرگ و سکوم انجام میشود. سکوم در این جانور نزدیک به ۱۰ سانتیمتر بزرگتر از معده است و همراه با رودهٔ بزرگ نزدیک به ۴۰ درصد فرایند گوارش را بر دوش میکشد.[۶] ساختار ماهیچهای ویژهٔ اندام سکوم در این جانور اجازه میدهد تا روده بتواند رشتههای گیاهی را از مواد گوارش شدنی جدا کند و رشتهها را به صورت مدفوع از بدن بیرون کند درحالی که مواد مغذی تر از راه غشاء مخاطی به صورت کوررودهپروری جذب میشود. نام دیگر کوررودهپروری «مدفوع شبانه» است. این مواد دارای ویتامین، پروتئین و مواد معدنی فراوانی است که برای سلامتی بدن خرگوش نیاز است. خرگوش این مواد را میخورد تا بتواند نیازهای خوراکی بدنش را فراهم کند (فرایندی مانند نشخوار کردن با اندکی تفاوت) پوشش مخاطی اجازه میدهد تا مواد مغذی از راه بخش اسیدی معده بگذرد و برای گوارش به روده برسد. خرگوشها با این فرایند میتوانند مواد مغذی بیشتری را از خوراکشان بیرون بکشند.[۷] خرگوش جانوری است که همواره شکارچیان در کمین آن اند، برای همین همواره ناچار است از نسبت به پیرامونش هشیار باشد. برای نمونه در بخش مدیترانهای اروپا، روباههای قرمز، گورکن و یکی از وشق ایبری از شکارچیان همیشگی خرگوش اند.[۸] خرگوش درصورت روبرویی با یک احتمال خطر، سرجایش خشکش میزند، پیرامونش را نگاه میکند و به دیگر خرگوشها هشدار میدهد. در هنگام هشدار انگشت شست قوی ترش را بر روی زمین میگذارد. خرگوشها میدان دید بسیار گستردهای دارند.[۹] آنها برای گریختن از چنگال شکارچی به صورت زیگ زاگ میپرند و درصورت گرفتاری با پاهای پشتی خود محکم بر بدن شکارچی میکوبند. همچنین از دندانهای نیرومندشان کمک میگیرند و با گاز گرفتن تلاش میکنند تا از کشمکش بگریزند.[۱۰] خوابمیانگین زمان خواب برای یک خرگوش در قفس ۸٫۴ ساعت است.[۱۱] تولید مثلنرخ تولید مثل خرگوشها بسیار بالا است. فصل جفتگیری بیشتر خرگوشها ۹ ماه است. فصل جفتگیری برای خرگوشهای استرالیا و زلاندنو از روزهای پایانی ژوئیه آغاز میشود و تا پایان ژانویه ادامه دارد در حالی که برای دیگر خرگوشها، در بازهٔ فوریه تا اکتبر است. دوران بارداری معمولی هم برای آنها سی روز است و میتوان انتظار داشت در هر بارداری، چهار تا دوازده بچه به دنیا آید. یک بچه خرگوش، چهار تا پنج هفته شیر میخورد، این بدین معنی است که یک در یک فصل، یک خرگوش ماده میتواند ۸۰۰ بچه، نوه و نتیجه (فرزند نوه) تولید کند. یک خرگوش ماده، از شش ماهگی و یک خرگوش نر، از هفت ماهگی، آمادهٔ جفتگیری است. فرایند جابجایی اسپرم، نزدیک به ۳۰ تا ۴۰ ثانیه بیشتر طول نمیکشد. رفتارهایی مانند لیسیدن، بو کردن (خرخر کردن) و دویدن به دنبال خرگوش ماده، از جمله کارهای میانهٔ جفتگیری است. همچنین پاشیدن ادرار (برای کشیدن قلمرو) از دیگر رفتارهای جنسی این جانور است. گاهی برخی خرگوشهای ماده در دورهٔ بارداری ممکن است کمی از موهای بدنشان را از دست بدهند. تخمکگذاری، ده ساعت پس از جفتگیری آغاز میشود. خرگوش ماده پس از جفتگیری، لانه اش را میسازد و با خزهای زیر گردن، شکم و پهلویش مرز لانه اش را مشخص میکند. خرگوش ماده با این کار خزهای روی پستانش را کم میکند تا آسان تر بتواند به نوزادان در راهش، شیر بدهد. نوزاد خرگوش هنگامی که به دنیا میآید، کور است بدنش خز ندارد و کاملا ناتوان است. دستگاه ایمنی بدن نوزادان بسیار کم توان است و نمیتواند پادتن تولید کند برای همین پادتن از طریق جفت به بدن نوزاد میرسد. طبیعت شیر خرگوش به گونهای است که نوزادان تنها یک یا دو بار در روز آن هم برای چند دقیقه به شیر مادر نیاز پیدا میکنند.[۱۲] بدن برهنهٔ نوزادان پس از چند روز از یک موی نازک و نرم پوشیده میشود، پس ده تا یازده روز، چشمشان باز میشود و پس از ۱۴ روز، میتوانند به تنهایی غذا بخورند. در سن ۵ تا ۶ هفتگی، پوشش نرم دوران نوزادی خود را از دست میدهند و خزهای پیش از بزرگسالی روی بدنشان میروید. در سن ۶ تا ۸ ماهگی خرگوشها کاملا بزرگسال اند و خزهای دوران پیش از بزرگسالیشان با خزهای دوران بزرگسالی جایگزین شدهاست. از این پس، خرگوشها دو بار در سال موهای کهنهٔ بدنشان را از دست میدهند و موی تازه پیدا میکنند. یک خرگوش میتواند ۹ تا ۱۲ سال زندگی کند.[۱۳][۱۴] پیرترین خرگوش جهان، ۱۸ سال زندگی کردهاست.[۱۵] عادتهای غذاییخرگوش جانوری گیاهخوار است که برای پیدا کردن غذا به میان چمن، علفهای هرز، و چوبهای برگدار میرود. بخش گستردهای از خوراک خرگوش را سلولز میسازد که مادهای با گوارش دشوار است. خرگوشها برای حل این مشکل دارای دو گونه مدفوع اند، یکی تکههای سخت و دیگری گلولههای نرم سیاه و روانرو که بی درنگ توسط خرگوش خورده میشوند. خرگوشها مدفوع خود را میمکند (برخلاف گاو و بسیاری علفخواران که میجوند و نشخوار میکنند) تا مواد مغذی بیشتری از آن بیرون بکشند و بیشتر آن را گوارش کنند.[۱۶] خرگوش نمیتواند استفراغ کند.[۱۷] تفاوت نسبت به خرگوش صحراییمهم ترین تفاوت خرگوش معمولی و خرگوش صحرایی در نوزاد این جانوران است. نوزاد خرگوش هنگام تولد بدنی بی مو دارد و کور است در حالی که نوزاد خرگوش صحرایی بدنی پوشیده از مو دارد و میتوانند ببینند. همهٔ خرگوشها به جز گونهٔ دمپنبهای در لانههایی که در زمین کندهاند، زیر زمین زندگی میکنند اما خرگوش صحرایی لانهای ساده و معمولی دارد. خرگوشهای صحرایی اندامی بزرگتر، گوشهایی بلندتر و پاهای پشتی کشیده تر و نیرومندتر از خرگوش دارند. همچنین بر روی خز بدن آنها لکهها و رگههای سیاه رنگ دیده میشود. خرگوشهای صحرایی هرگز اهلی نمیشوند. خرگوش اروپایی هم به عنوان حیوان خانگی و هم به عنوان گوشت خرگوش کاربرد دارد. نگهداری به عنوان حیوان خانگیخرگوشهای اهلی را میتوان به عنوان حیوان خانگی در حیاط خانه و یا درون خانه در قفس نگهداری کرد و اجازه داد که در فضای درونی گردش کنند. خرگوشهایی را که درون فضای خانه نگاه میدارند با نام خرگوش خانگی میشناسند. البته این خرگوشها جای مناسبی (اتاق پذیرایی خانه) برای دویدن و ورزش دارند و هم یک قفس ویژهٔ خود. میتوان به خرگوشها آموزش داد که در جعبهٔ خود باشند و یاد بگیرند که هنگامی که نامشان را صدا میکنیم به سوی ما بیایند. خرگوشهایی هم هستند که در طول روز در بیرون خانه و فضای بازند و در هنگام شب به خانه باز میگردند. خرگوشها برای بازی گوشی به ابزارهایی مانند توپ، تونل، پوسته (چادر) و دیگر اسباب بازیها نیازمندند. معمولا برای خرگوشهای خانگی فضایی افزون بر آنچه دارند هم در نظر گرفته میشود برای نمونه آنها را به بیرون میبرند تا در چمن بازی کنند و در فضای امنی بدوند. خرگوش خانگی به صورت نامحدود میتواند لوئیچهٔ چمنی و دیگر علفهای خشک را بخورد همچنین باید اندکی از خوراکهای ترکیبی صنعتی خرگوش که از پیش فراوری شدهاست هم به آن داد. حتما باید به اندازهٔ کافی برای آن سبزیجات تازه فراهم کرد و دسترسی نامحدود به آب تازه و پاک داد. خرگوش حیوانی اجتماعی است. خرگوش خانگی میتواند با بسیاری از موجودات زندهٔ پیرامونش مانند سگ، گربه، دیگر خرگوشها، پرندگان، چینچیلا، خوکچه هندی و حتی انسان دوست شود. البته در چنین وضعیتی باید بیشتر از آنها نگهداری کرد چون ممکن است این جانوران به خرگوش حمله کنند. خرگوش حیوانی خجالتی است و به آسانی وحشت زده میشود. استخوانهای آنها بویژه در پشت، بسیار شکنندهاست برای همین هنگام بغل کردن آنها باید شکم و پشتشان را هم گرفت تا آسیب نبینند.[۱۸] پرخاشگری در خرگوشهاخرگوشها ممکن است خرخر کنند، ناگهانی بپرند و حتی گاز بگیرند. البته معمولا آنقدر محکم گاز نمیگیرند که پوست کنده شود. خرگوشها هنگامی که بترسند پرخاشگر میشوند. میتوان این رفتارهای خرگوش را با ابزارهای مناسب بهبود داد. انجمن خانهٔ خرگوش[۱۹] میگوید که دارندهٔ خرگوش باید با کمک رفتارهای مناسب، اعتماد او را به خود جلب کند. به عنوان خوراک و پوشاکگوشت خرگوش اروپایی، خرگوش صحرایی اروپایی و خرگوش صحرایی در اروپا، آمریکای جنوبی و شمالی و بخشهایی از خاورمیانه به عنوان خوراک خریداری میشود. در بریتانیا هم گوشت خرگوش در قصابیها و فروشگاههای کوچک و بزرگ به صورت گوشت یخی خریداری میشود. همچنین گوشت تازهٔ آن هم در دسترس است. برای نمونه در فروشگاههای مزرعهها و بازارهای بارو در لندن خرگوشهای کشته شده را به صورت سنتی آویزان کردهاند و به فروش می رسانند. تا پیش از شناخت بیماری استحاله میگزومی، گوشت خرگوش در سیدنی، استرالیا بسیار پُرهواخواه بود اما پس از آن مردم کمتر به سراغ گوشت خرگوش رفتند. گوشت خرگوش در آشپزی مراکشی بسیار کاربرد دارد بویژه در خوراکی به نام تجین که آن را «با بادام بو داده چند دقیقه پیش از آوردن بر سر میز میآرایند».[۲۰] گوشت این جانور در آسیا-اقیانوسیه چندان شناخته شده نیست. چندین بیماری مرتبط با مصرف گوشت خرگوش شناخته شدهاست که از آن جمله میتوان به تولارمی یا تب خرگوش[۲۱] اشاره کرد. بیماری دیگر گرسنگی خرگوش نام دارد. به دلیل کمبود اسیدهای چرب ضروری در گوشت خرگوش چنین نامی برای این بیماری انتخاب شدهاست. خرگوش خوراک معمول مارهای بزرگ پایتون مانند پایتون برمهاست. گاهی خز خرگوش برای پوشاک (مانند کلاه) و ساخت برخی ابزارها بکار گرفته میشود. خرگوش آنگورا دارای موهای بلند و نازکی است و میتوان مانند پشم گوسفند از آن بهره برداری کرد به همین دلیل برخی به پرورش و تولید مثل این گونهٔ خرگوش میپردازند. خرگوشها کودهای بسیار پرباری را در زمین فراهم میکنند همچنین ادرار این جانور چون سرشار از نیتروژن است برای درختهای لیمو بسیار مفید است. شیر خرگوش هم چون سرشار از پروتئین است میتواند کاربرد پزشکی و خوراکی داشته باشد.[۲۲] پرورش خرگوش در ایرانگوشت خرگوش در ایران به دلیل مسایل مذهبی مصرفی ندارد و حدودا بین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۶۰ بخاطر موهای آن خرگوشی به نام خرگوش انقوره تولید میشد و به صورت صنعتی پرورش داده میشد و به صورت فله به کشور ترکیه صادر میشد. از سال ۱۳۶۰ به بعد حدودا کلیه مزارع تعطیل شد. و پرورش به صورت پراکنده در ایران صورت میگرفت در سال ۱۳۸۷ آقای بهروز نصیری پدر علوم پرورش حیوانات خاص[نیازمند منبع] مقالهای مفصل و جامعه به نام پرورش خرگوش دو منظوره در مجله دام کشت صنعت به چاپ رساند که باعث به وجود امدن مزارعی کوچکی در ایران گردید[نیازمند منبع] و این صنعت در حال گسترش در ایران میباشد.[نیازمند منبع]
موش صحرایی یا رات نوع جوندهٔ میانجثه و دمدراز از خانوادهٔ موشسانان است. دو گونهٔ موش صحرایی برای انسان بسیار شناختهشدهاند؛ موش صحرایی سیاه (Rattus rattus) و موش صحرایی قهوهای Rattus norvegicus که در بسیاری از شهرها زندگی میکنند. برای دیگر کاربردها، موش (ابهامزدایی) را ببینید.
موش پستانداریست کوچک از راستهٔ جوندگان که مواد غذایی خود را به وسیلهٔ حرکات رفت و برگشتی با جلو آروارهٔ تحتانی خرد میکند. چون دندانهای این حیوان مثل سایر جوندگان رشد دایمی دارد، برای جلوگیری از رشد بیش از حد، مجبور است که دایما دندانهای خود را با جویدن چیزهای نسبتاً سخت، از قبیل دانهها و حبوبات) بفرساید و اگر موفق به پیدا کردن دانههای سخت نگردد به جویدن فرشها، لباسها، کتابها و هرچه که در دسترس خود بیابد مشغول میشود.
خوک حاکی (به انگلیسی: Aardvark) جانوری متوسط الجثه، شب زی و بومی آفریقا است.[۲] قلمرو این حیوان سراسر آفریقای مرکزی جنوبی را در بر میگیرد.
خوک پستانداری از خانوادهٔ گرازسانان (Suidae) و راستهٔ جفتسمان است. خوکها شامل خوک های اهلی می شوند، که جد آن ها گراز وحشی و بسیاری از دیگر بستگان وحشی می باشد. خوک ها حیواناتی همه چیزخوار، به شدت اجتماعی و باهوش هستند. ویژگیها و رفتاریک خوک معمولی دارای یک سر بزرگ با پوزه دراز است که با استخوان های ویژه پیشدماغی و یک دیسک غضروفی در نوک تقویت شده است. پوزه برای جستجوی خاک به منظور یافتن غذا مورد استفاده قرار می گیرد و عضو بسیار حساسی است. در هر پا چهار انگشت سم دار وجود دارد. بیشتر وزن حیوان روی دو انگشت بزرگتر میانی تحمل می شود؛ اما دو انگشت بیرونی نیز در زمین های نرم مورد استفاده قرار می گیرند. فرمول دندان خوک های بالغ ۳،۴،۱،۳ در هر فک است، که در مجموع ۴۴ دندان می دهد. دندان های عقب برای خرد کردن سازگاری یافته اند.در نرها دندان ها به شکل عاج بوده و به طور مداوم رشد می کنند و در اثر اصطکاک با زمین دائما تیز می شوند. پیخالخواریخوک همچنین همانند خرگوش و خوکچه هندی از حیوانات پیخالخوار (مدفوعخوار) به حساب می آید . گرچه خوک هایی که جهت تغذیه از آنها استفاده می شود، اجازه خوردن مدفوع را پیدا نمی کنند، از آنجا که این عمل خطر ابتلا به بیماری را در آنها افزایش می دهد. ادیاندر اسلام و یهودیت، گوشت خوک برای خوردن حرام دانسته شده است . باورمندان به این ادیان برای حمایت از عقاید خود به بیماری هایی که خوک ناقل آنهاست، استدلال می کنند.
گربه دمکوتاه (به انگلیسی: Bobcat) با نام علمی Lynx rufus نوعی گربهسان از سردهٔ سیاهگوشان است. زیستگاه گربههای دمکوتاه جنگلها، درختزارهای باز و بیشهزارها، دشتها و کوهستانها در بخشهایی از آمریکای شمالی زیست میکند.
گربهٔ چکمهپوش (به انگلیسی: Puss in Boots) یک پویانمایی رایانهای است که توسط استودیوی شرکت دریمورکز و به کارگردانی کریس میلر ساخته شدهاست. این پویانمایی در تاریخ ۴ نوامبر ۲۰۱۱ اکران عمومی میشود. شخصیت اصلی این سریال گربهٔ چکمهپوشی است که در مجموعه فیلمهای شرک ظاهر شده بود و زندگی او قبل دوستی با شرک را نشان میدهد. آنتونیو باندراس به جای این گربه صحبت میکند. داستان پویا نمایی [ویرایش]ماجرا از زمانی شروع می شود که بچه گربه ای سر راهی توسط مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست شهر سنت ریکاردو پیدا شده و بزرگ می شود. این بچه گربه در این مرکز با یک تخم مرغ به نام هامتی الکساندر دامتی آشنا می شود و با یکدیگر پیمان برادری می بندند. از همان کودکی آن دو در جستجوی لوبیای سحر آمیز بودند و برای بدست آوردن آن دست به هر کاری از جمله سرقت های کوچک و سر انجام بزهکاری می زدند. بارها به توسط فرمانده نگهبانان شهر دستگیر شدند ولی به علت کم سن و سال بودن آزاد می شدند. در طی حادثه ای گربه جان مادر فرمانده را نجات می دهد و به عنوان قهرمان شهر از دست فرمانده مدال و از دست نامادری اش یک جفت چکمه چرمی جایزه می گیرد. از آن به بعد به عنوان گربه چکمه پوش شناخته می شود ولی سرتوشت هامتی چیز دیگری است. او بارها دستگیر و به زندان می رود. یک بار با پادرمیانی گربه چکمه پوش از زندان آزاد می شود ولی تخم مرغ طی دسیسه ای از گربه برای اجرای نقشه سرقت از بانک سنت ریکاردو سوئ استفاده می کند. بعد از آن است که گربه به عنوان متهم تحت تعقیب قرار می گیردو تمام افتخارهای قبلی خود را ازدست می دهد. بعد از گذشت 7 سال که معادل 35 سال گربه ای است! گربه به صورت مخفیانه به زادگاهش باز می گردد و متوجه می شود که لوبیاهای سحر آمیز در تصرف زوجی به نام جک و جیل است. در طی اقدام برای ربایش دانه های لوبیای سحر آمیز، با گربه ماده ای به نام کیتی پنجه طلا آشنا می شود و همراه با هامتی تخم مرغ موفق به ربودن دانه های لوبیا و کاشت آنها در مکان مورد نظر می شوند. ساقه های لوبیا بسرعت رشد کرده و از ابر ها می گذرند و این سه را با خود به بالای ابرها می برند. در آنجا به قصر غولها وارد می شوند و با نگهبان تخم های طلا (سایه مرگ) که یک غاز ماده بسیار بزرگ است برخورد می کنند. جوجه غاز کوچکی را می بینند که تخم طلا می گذارد. جوجه را با خود برداشته و فرار می کنند. از ساقه لوبیا پایین می پرند و آن را قطع می کنند ولی سایه مرگ بدنبال آنان می آید. هامتی به میان اهالی سنت ریکاردو رفته با توزیع طلای مجانی بین اهالی برای خود کسب محبوبیت می کند و سبب می شود گربه بدام ماموران بیفتد. در زندان گربه با پیرمردی ریش سپید هم سلول می شود و از او می شنود که سایه مرگ خون تمام اهالی را خواهد ریخت لذا از زندان می گریزد تا جان اهالی را نجات دهد. در طی تعقیب و گریزی که انجام می دهد هامتی را با خود همراه کرده جوجه را به غاز بزرگ تحویل می دهند و خطر سایه مرگ را مرتفع می کنند ولی هامتی از پل سقوط می کند و می شکند و معلوم می شود که هامتی در اصل یک تخم طلا بوده است!
گربهٔ دشتی یا گربهٔ وحشی عضوی از خانوادهٔ گربهسانان، سردهٔ گربهها است که در غرب آسیا و قسمتهایی از اروپا و آفریقا زندگی میکند. گربه وحشی از پستانداران و پرندگان کوچک تغذیه میکند و در محیطهای مختلفی از جمله مراتع بیدرخت تا جنگلهای انبوه توانایی زندگی دارد.
آشناترین عضو این خانواده، گربه اهلی است که پیرامون یازده هزار و پانصد سال پیش به زندگی در کنار انسان خو گرفت و خود را اهلی کرد. نیای وحشی گربه اهلی، گربه دشتی نام دارد که هنوز در آفریقا و آسیای غربی زندگی میکند ولی ویرانی زیستگاه، منطقه پراکندگی این گربهها را محدود کردهاست. رابط شماری که در زبان فارسی برای گربهسانان بکار میرود قلاده است. برای نمونه گفته میشود «سه قلاده یوزپلنگ». [ویرایش] طبقهبندی
تاریخچهگربه برمه ای ( به معنی خوش یمن، زیبا و باشکوه ) نژادی از گربه های اهلیست که به دو شاخه ی : برمه ی امریکایی و برمه ی انگلیسی تقسیم میشوند که نباید آنها را با " گربه ی مقدس برمه " اشتباه گرفت . ونگ مائو ( به انگلیسی :Wong Mau )٫جد گربه برمه ای، گربه ماده قهوه ای کوچکی بود که اولین بار در غرب مشاهده شد و او را به این نام می شناختند. سپس در سال ۱۹۳۰ وی را به آمریکا بردند و به علت آنکه در آن زمان هیچ گربه نر هم نژادی وجود نداشت تصمیم گرفته شد تا نری تقریباً شبیه به آن، از نژاد سیل پُینت سیامی (به انگلیسی:Seal Point Siamese) انتخاب شود. نتیجه بچه هایی بود که شباهت زیادی به نژاد تونکینس (Tonkinese) داشتند. سپس بچه گربه ای که به رنگ قهوه ای تیره بود و شباهت بیشتری به مادرش داشت، به قصد جفتگیری مجدد با والده اش انتخاب شد و حاصل نژاد گربه برمه ای امروزی شد. این نژاد تا سال ۱۹۸۴ در بریتانیا شناخته شده نبود و اگرچه امروزه نیز به اندازه نژاد سیامی شهرت ندارد اما هوش فراوان و خصوصیات رفتاری، وی را به گربه ای محبوب در سراسر ایالات متحده و انگلستان تبدیل کرده است. بیشتر رجیستری های گربه تفاوتی بین این دو شاخه ی برمه قائل نمیشوند، اما به طور رسمی گربه هایی که توسط پرورشدهندگان انگلیسی به وجود آمده اند را برمه ی اروپایی مینامند . [ویرایش] ویژگی های ظاهریاندازه جثه در تمام برمه ها مشابه است. دارای جثه متوسط، عضلانی و محکم می باشد. نباید به تو پری و سنگینی نژاد انگلیسی و نه به باریکی و کشیدگی نژاد سیامی باشد. جمجمه و پوزه گرد و گوشها به اندازه متوسط و با فاصله معین نسبت به یکدیگر قرار دارند. بینی دارای قوس و چانه خوش فرم و قدرتمند می باشد. چشمها بادامی شکل و رنگ قابل قبول برای آن، رنگهای طیف زرد می باشند ( در انگلستان رنگ سبز و زرد نیز مورد قبول داوران است). طول دم به طور برعکس تا شانه حیوان می رسد. در هر رنگی اعم از آبی، قرمز، شکلاتی، کرم و قهوه ای تیزه یافت می شود و رنگها در قسمت صورت و پاها تیره تر می باشند. گربه های برمه ای در اصل دارای رنگ قهوه ای میباشند، اما در تکثیر های بعدی طیف گسترده ای از رنگها به وجود آمده است .شرکت های مختلف، قوانین متفاوتی برای پذیرفتن رنگهای گربه ی برمه ای دارند . [ویرایش] خلق و خواین نژاد جذاب و آرام، خوش برخورد، افسونگر و فریبنده است. در گذشته به علت وفاداری زیاد و خصلت باز آوری اشیاء برای صاحبش لقب گربه سگی را بر او نهادند. خصوصیات رفتاری گربه برمه ای شباهت زیادی به سیامی ها دارد اما صدای آن در مقایسه با نژاد سیامی نازکتر می باشد. گربه های برمه ای به رفتار دوستانه و خوش مشرب بودن با انسان ها شهرت دارند و دارای هوش بسیار زیادی میباشند .آنها همچنین بسیار پر سر و صدا هستند و بیشتر اوقات مشغول صدا زدن صاحب خود میباشند .
گربه سیامی یکی از نژاد های گربه شناخته شده از خاور دور میباشند . خاستگاه این گربه البته نامشخص است اما این اعتقاد وجود دارد که آنها متعلق به کشور های آسیای جنوب شرقی میباشند . یکی از کشورهایی که زادگاه این گربه محسوب میشود تایلند است که در آنجا به سیامی ها "Wichien-maat " به معنی " جواهر ماه " گفته میشود . در قرن ۲۰ ام سیامی به یکی از محبوب ترین نژادها در اروپا و آمریکای شمالی تبدیل شد. [ویرایش] نگارخانهگربه بنگال یک نژاد نسبتاً جدید دورگهاست که از آمیزش گربهٔ اهلی و گربه پلنگی آسیایی ایجاد شدهاست. گربهٔ بنگال دارای مشخصات ظاهری وحشی بسیاری میباشد، مانند: خالهای بزرگ، ماهیچههای پشت بازو و ران، شکم سایه روشن و ریخت کلی بدنش که یادآور گربه پلنگی آسیایی است. بدن این نوع گربه ساختار عضلانی قوی و استخوانهای سفت و محکم داشته، پنجهها بزرگ و دایرهای شکل بوده و پاهای عقبی از پاهای جلو بلندتر است.[۱] گربههای بنگال ساختار بدنی گربه پلنگی را با خلق و خوی اهلی یک گربهٔ خانگی دارا میباشند. گربه بنگال بسیار فعال بوده و علاقه زیادی به بالا رفتن از درخت و در و دیوار دارد. نام گربه بنگال برای این جانور برگرفته از نام علمی گربه پلنگی آسیایی (Prionailurus bengalensis)، یک گربهسان وحشی بومی شرق آسیا میباشد. این گربه اندازهای تقریبا مشابه با گربه اهلی اما کمی لاغرتر و بدنی کشیدهتر دارد. گربه ایرانی(به انگلیسی: Persian cat) یکی از کهنترین و مشهورترین نژادهای گربه است. گربههای مو بلند از حدود سدهٔ ۱۶ میلادی و حتی زودتر از آن در کشور ایران دیده شدهاند. این گربهها در سال ۱۶۲۰ توسط پییترو دلا ول به ایتالیا و فرانسه و پس از آن به انگلستان وارد شدند. گربهٔ ایرانی یکی از نمادهای فرهنگی ایران در بین جهانیان است اما در بین مردم ایران معاصر کمتر شناخته شده است.
نام [ویرایش]گربه ایرانی در سطح جهانی با نام Persian Cat (یا نامهای معادل آن در دیگر زبانها) شناخته شدهاست. این نام اشاره به نام تاریخی ایران در زبانهای خارجی (Persia و نظایر آن) دارد. همچنین در انگلستان این گربه مو بلند یا موبلند ایرانی نامیده میشود. محبوبیت [ویرایش]تصاویر گربههای ایرانی در بسیاری از کتابهای علمی و تاریخی، نقاشیها، عکسها و حتی تمبرهای باخترزمین دیده میشود. در ایالات متحده، گربههای ایرانی، محبوبترین نوع گربه برای دوستداران نگهداری گربهاست. حتی تمبرهای پستی فراوانی در این کشور با تصویر گربههای ایرانی به چاپ رسیده، همچنین در روسیه، مجارستان، کنگو، جمهوری آذربایجان، جمهوری چک و...[۱] آرم موزه الماس در آمستردام هم یک گربه ایرانی سپید است که تاجی از الماس بر سر گذاشتهاست. در بریتانیا اما روند محبوبیت گربه ایرانی به مرور پایین آمده و از رتبه نخست در سال ۱۹۸۸ به رتبه پنجم در سال ۲۰۰۸ رسیدهاست. این دادهها البته مربوط به گربههای ثبت شده و شناسنامهدار هستند. در خود ایران ولی کمتر کسی از شهرت جهانی گربههای ایرانی با خبر است. حتی عبارت Persian Cats در هیچیک از کتابهای درس زبان انگلیسی مدارس دیده نمیشود و این عبارت که در فرهنگ و دانشنامههای جهان ثبت شده، در داخل ایران برای بسیاری ناآشناست.[۲] ویژگیها [ویرایش]هیچ گربه وحشی مو بلندی وجود ندارد و بهگونهای ویژه، این یک جهش ژنتیکی در گربههای اهلی معمولی است که تحت تاثیر آب و هوای سرد ایران در نسلهای بعد پایدار شدهاست. در گذشته تصور میشد این گربه از نسل گربههای وحشی آفریقایی باشد اما این نظریه امروزه رد شدهاست. البته ظاهر کنونی این گربه حاصل صدها سال نژاد پروری اروپاییان است. در واقع نسل کنونی این گربهها بسیار زیباتر از نسل گذشته آنهاست. یک گربه ایرانی اصیل موهایی پر پشت دارد. دارای پاهایی کوتاه یک سر بزرگ و پهن همراه با گوشها و چشمهایی جدا و دور از هم و یک دهان کوچک است. چشمهای آنها بسیار حساس است. عمر این گربه حدود ۱۰ سال است، اما در شرایط خوب تا ۱۹ سال هم میرسد. رنگ چشمانشان آبی یا نارنجی یا دو رنگ است، در گربههای کاملا سفید با چشمان آبی (معروف به آلبینو یا زال) امکان ناشنوایی بیشتر از دیگر آنها وجود دارد. پیشینه نژاد [ویرایش]پیشینه گربه ایرانی در حقیقت تاریخچه همه نژادهای مو بلند است، زیرا تقریباً با اطمینان میتوان گفت که تمام گونههای مو بلند از نژادهای ایرانی پدید آمدهاند. البته نژاد Balinese (سیامی مو بلند) و نژادها سومالی (Abyssinian مو بلند) دو استثنا بر این مدعا هستند. تصور میشود این نژادها از جهش یک نژاد مو بلند مستقل به وجود آمده باشند. این که نخستین گربههای ایرانی چه زمانی و در کجا پیدا شدهاند، روشن نیست. با این حال شهرت و افتخار آنها به طور کلی نصیب ایران (Persia) شدهاست. گربههای مو بلند از حدود سده ۱۶ میلادی و حتی زودتر دیده شدهاند و این در زمانی بودهاست که نخستین گربههای از این نوع به اروپا راه یافتهاند. هیچ گربهای از نژادهای وحشی وجود ندارند که موهای بلند داشته باشند، بنابراین باید پذیرفت که این ویژگی از یک جهش در گربههای مو کوتاه که شاید از مصر بودهاند ایجاد شدهاست. آب و هوای سردتر زمستانی ایران چنین جهشی را امکان پذیر کردهاست. از زمان پدید آمدن این گربهها علاقه زیادی در بین دوستداران گربه برای نگهداری آنها ایجاد شد. این علاقه باعث شد که این گربهها ارزش بیشتری نسبت به خویشاوندان مو کوتاه خود پیدا کنند. پنداشته میشود گربههای خانگی به نام علمی Felis Catus، از گربه جنگلی Felis Chaus یا گربه وحشی افریقایی، Felis Lybica گرفته شده باشند. این گونه، به گفته بعضی از جانور شناسان نوع ویژهای از گربه وحشی اروپایی، Felis Sylvestris تلقی میشوند. اگر این نظر درست باشد، گربه خانگی با نام باشکوهتری یعنی Felis Sylvestris Catus، نامگذاری خواهد شد. گربههای اصیل ایرانی [ویرایش]گربههای اصیل ایرانی امروزی، از نظر طول موها، رنگ و آناتومی از شباهت کمتری نسبت به همنوعان نخستین خود برخوردارند. این پدیده حاصل سالها کوشش پیگیر در جفت کشی انتخابی این موجودات است. اگر میتوانستیم به زمانهای پیش برگردیم، متوجه میشدیم که گربههای مو بلند از ایران به اروپا، بهویژه فرانسه، جایی که مورد توجه زیاد مردم قرار میگرفتند، برده میشدند. طبیعیدان فرانسوی Comet de Buffon کتاب Historie Naturelle خود را در سال ۱۷۵۶ میلادی نوشت. او در کتاب خود، به متنی از سدهٔ ۱۶ میلادی که به وسیله یک جهانگرد ایتالیایی به نام Pierto della vella نوشته شده، اشاره کردهاست. این جهانگرد، گربههای مو بلند آن روز را توصیف کرده و بر این نکته تأکید نموده که آنها از منطقهای در شمال ایران به نام خراسان آمدهاند. او گفته آنها نژادی هستند با موهای بلند، نرم و شبیه ابریشم، مخصوصاً در قسمت دم. او همچنین آنها را به رنگ یک دست خاکستری تشریح کردهاست که در بخش سر، کمی تیره تر بودند. از ویژگی دیگر این گربهها، اهلی بودن آنها بودهاست. Buffon ذکر کرده که جدا از رنگ، این نژاد دقیقاً مشابه نژادهایی بوده که در فرانسه Angora شناخته میشود. نژاد Angora نژادی بوده که در زمانهای کهنتر به سفیدی رنگ مشهور بودهاست، ولی در واقعیت آنها رنگهای مختلفی داشتهاند. با این حال رنگ سفید آنها که نزد اشراف زادههای فرانسوی و اروپایی نگهداری میشدند، از محبوبیت بیشتری برخوردار بودهاست. نژاد Angora بومی کشور ترکیه بودهاست. دیپلمات پرآوازه فرانسوی Cardinal Richelieu که در سال ۱۶۴۲ میلادی از دنیا رفت، از دوستداران فوق العاده گربهها بودهاست. شگفت این که او درست در زمانی میزیست که کلیسا خود از بزرگترین دشمنان گربهها بوده و به دستور آنها، گربهها را از بالای برجها پایین میانداختند، میسوزاندن و از راههای مختلف با بی رحمی با آنان رفتار میکردند. Richelieu صاحب یک Chat Angora به نان Lucifer به رنگ سیاه بودهاست. به نظر میرسد که در آن روزگار بیشتر موضوع این بوده که چه کسی صاحب گربهاست. در واقع وضعیت صاحب گربه تعیین کننده این موضوع بوده که آیا گربهها دارای روحی پاک، یا همنشین و هم قدم شیطان اند. به همین ترتیب شاید میبینید در اروپا در قرن ۱۹ میلادی، گربههای مو بلند را بنابر میل صاحبان آنها گربه ایرانی یا Angora مینامیدند و این حقیقت که تفاوتهای کوچکی چه از نظر موها و چه استخوان بندی بین این دو نزاد شبیه به هم ولی مختلف وجود داشته، مورد توجه واقع نشدهاست. Harrison Weir انگلیسی که از او به عنوان پدر نگهداری از گربههای خانگی یاد میشود، در اواخر قرن ۱۹ میلادی گفته که گربهای دو رگه زیادی به عنوان نژاد روسی، Angoran یا نژادهای ایرانی به فروش میرسیدند که این نکته به روشنی نشان میدهد که او به تفاوت میان گونههای ایرانی و Angoran واقف بودهاست. مشاهده تابلوهای نقاشی از گربههایی که به همراه صاحبان خود در طول قرن ۱۸ میلادی به تصویر کشیده شدهاند، تصویر واضحی از ظاهر گونه اصیل گربه ایرانی به ما میدهد و آنها خیلی شبیه Angoraهای امروزی بودهاند. این بدین معنی است که آنها یک سر عادی گربه مانند با پوزهای که به طور آشکار گُوه مانند است، دارند. آنها استخوان بندی خوبی داشتند ولی نه خیلی حجیم. موها خیلی بلند و ابریشمی، نه بیش از اندازه فشرده و نه پشم مانند بودهاند. در سال ۱۹۶۸ میلادی Chas Ross گفته جالبی را در کتاب Book Of Cats راجع به گربههای ایرانی ذکر میکند. با وجود این که او همانند Buffon که در ۱۰۰ سال قبل از خود رنگ گربههای ایرانی را خاکستری میدانسته، ولی بر این نکته نیز تأکید میکرده که نژاد گربه ایرانی موهای بسیار بلند و ابریشمی، شاید بیش از نژاد Angora داشتهاند. او ادامه میدهد آنها بی اندازه آرام و ملایم از لحاظ رفتاری بوده و احتمالاً یکی از زیباترین این گونه بودهاند. به نظر میرسد که در آن دوران رنگ آنها، نه استخوان بندی آنها معیار اصلی افتراق بین گربههای اصیل ایرانی و گربه Angoran بودهاست. در هر صورت در آن زمان هیچ انجمنی برای گربهها، هیچ کتابی برای جفت انداختن آنها و هیچ شجره نامهای برای ارزشیابی آنها وجود نداشتهاست. اگر شخصی ادعا میکرده که دارای یک گربه ایرانی یا Angoran است، هیچ کسی واقعاً نمیتوانست خلاف ادعای او را ثابت کند (غیر از طریق رنگ آنها)، زیرا هیچ استاندارد و هیچ راهی برای نفی چنین گفتهای وجود نداشتهاست. پرشینهای صورت تخت (peke-face) [ویرایش]در سال ۱۹۵۰ یک جهش ژنتیکی ناگهانی باعث به وجود آمدن گربههای پرشین صورت تخت به وجود آمد، نام آنها گرفته شده از سگهای پکینیز (Pekingese dog) میباشد. این نژاد مورد پذیرش CFA بود اما به علت مشکلات جدی سلامتی از شدت توجه به آن کاسته شد. اما با وجود این پرورش دهندگان بسیار او را دوست داشته و مجدد شروع به پرورش و تولید پرشینهای صورت تخت نمودهاند. پس از تغییرات ظاهری ای که گربههای پرشین داشتند، پرورش دهندگان تصمیم به ایجاد شورایی گرفتند تا در آن به این نتیجه برسند که یک پرشین باید دارای چه مشخصاتی باشد. در نهایت آنها به این تفاهم رسیدند که یک پرشین باید دارای سری گرد و بزرگ، چشمان درشت و گرد باشد و همچنین پوزهٔ کوچک که قسمت بالایی چرمی آن بالاتر از خط زیر چشمها قرار بگیرد، پاهایی با استخوان بندی درست و کوتاه، سینهای پهن و صورتی کاملا گرد باشد، هر چیزی که در یک پرشین ایده آل وجود دارد باید گرد باشد! هیمالین [ویرایش]در ۱۹۵۰، نژاد سیامی با نژاد پرشین جفت خورده شدند تا نژادی به وجود بیاید که ظاهر پرشین را داشت اما از نظر رنگبندی به سیامیها شباهت داشت، این نژاد را با توجه به دیگر حیوانات دارای لکهای رنگی مانند خرگوشهای هیمالین، " هیمالین نامیدند. در انگلستان این نژاد به نام موبلند لکه رنگی (color point longhair) به ثبت رسیدهاست. در امریکا تا سال ۱۹۸۴ هیمالینها نژاد جداگانهای شناخته میشدند اما از آن زمان به بعد CFA آنها را با نژاد پرشین یکی دانست. البته بسیاری از پرورش دهندگان از یکی دانستن چنین نژاد «دورگه» ای با پرشینهای «خالص» ناخشنود بودند. همچنین CFA با مشخص کردن شمارهٔ رجیستری مشخص برای هیمالینها پرورش دهندگان را قادر ساخت تا بتوانند با نگاه کردن به شمارهٔ رجیستری یک گربه متوجه شوند که آیا او رگهای از هیمالین دارد و آیا ممکن است در آینده نقش و نگارهای یک هیمالین در نسلهای بعدی ظاهر شود. گربههای هیمالین با شماره رجیستریهای شناخته میشوند که با عدد ۳ شروع میشود و حامل لکههای رنگی (CPC) یا سری ۳۰۰۰ایها نامیده میشوند. اگزاتیک موکوتاه [ویرایش]در اواخر ۱۹۵۰ گربههای پرشینی که از آمیزش پنهانی با امرکاییهای مو کوتاه (ASH) توسط پرورش دهندگان به وجود آمده بودند در رینگهای نمایش بسیار محبوب بودند اما باعث بسیاری از پرورش دهندگان از به وجود آمدن دورگهها شده بودند. یکی از پرورشدهندگانی که موفق شده بود قابلیتهای این آمیزش (پرشین + موکوتاه امریکایی) را به خوبی نشان دهند موفق به کسب نظر موافق CFA برای به رسمیت شناخته شدن این نژاد در سال ۱۹۶۶ تحت عنوان «اگزاتیک موکوتاه» شد. این نژاد ریخت بدنی خود را مدیون نژاد پرشین است و همچنین موهای کوتاهش را از موکوتاه امریکایی به ارٍث بردهاست. همچنین با این انتقال ژنها مقداری از مشکلات پرشین و البته تنبلی ذاتی او را نیز به دست آوردهاست. از جایی که این نژاد بهرحال ژن مو بند را هم دارا میباشد از آمیزش دو اگزاتیک موکوتاه ۲۵ درصد امکان به وجود آمدن فرزندی موبلند وجود دارد. اما متاسفانه این فرزندان به وجود آمده از طرف CFA به عنوان پرشین پذیرفته شده نمیباشند؛ اما اتحادیهٔ گربهٔ جهانی آنها را به عنوان پرشین میپذیرد. دیگر نهادها آنها را به عنوان نژاد جدا شدهٔ اگزاتیکهای موبلند میشناسند. پرشینهای عروسکی یا فنجانی [ویرایش]بعضی از پرورش دهندگان اقدام به تولید پرشینهایی با قامت و ظاهری کوچکتر از پرشینهای معمولی نمودند که تحت عنوان «عروسکی» یا «فنجانی» (گرفته شده از اسم سگهای مشابه) یا «سایز کف دستی»، «جیبی»، «کوچک (مینی)» و "پیکسی (pixie) شناخته مشوند. بسیاری از پرورشدهندگان آنها را به عنوان یک نژاد جداگانه به رسمیت نمیشناسند. چینچیلا [ویرایش]در امریکا کوشش شد که پرشینهای نقرهای (silver) را به عنوان نژاد جداگانهای به ثبت برسانند اما این تصمیم موفقیت آمیر نبود. در CFA پرشینهای نقرهای و طلایی به طور مشخص به نقرهای چین چیلا، نقرهای سایهای، طلایی چین چیلا و طلایی سایهای در نمایشهای گربه تقسیم و معرفی میشوند. در آفریقا جنوبی این فعالیت بیشتر به موفقیت رسید و شورای گربهٔ آفریقای جنوبی ۵ گونه از چین چیلاها را به عنوان «چین چیلای موبلند» به رسمیت شناخت. چین چیلاهای موبلند دارای پوزهای به مراتب کشیده تر، تنفسی آسان تر و اشک چشم کمتری نسبت به پرشینها میباشند. آنها دارای پوششی با بازتان دوگانهٔ مات و شفاف میباشند که وقتی با پرشینهای دیگر آمیخته میشوند این خاصیت از بین میرود. همچنین آمیرش ممکن است باعث از دست رفتن خط لب و پوزه هم باشد که در استانداردهای چین چیلا ایجاد مشکل میکند. یکی از امتیازهای این نژاد داشتن رنگ چشمان سبز آبی یا سبز و در بچه گربهها آبی و بنفش آبی میباشد.
منبع [ویرایش]
پانویس [ویرایش]
نگارخانه [ویرایش]
ادامه مطلب
خفاش بینیبرگهای ایرانی (Triaenops persicus) گونهای خفاش با جثه کوچک دندانههای بالای برگه بینی بلندتر و تیزتر است. یک زائده استخوانی نیز در انگشت چهارم دست آن مشاهده میشود. زیستگاه: ساختمانهای قدیمی، قناتها و دیگر مناطق تاریک واقع در نواحی گرم و خشک با بوته زارها و درختان.
خفاشهای دمآزاد یا آزاددُمان (Molossidae) خانوادهای از خفاشها هستند که عموما جثهای بزرگ و بالهایی نسبتا بلند و باریکی دارند. خفاشهای این خانواده در همه قارهها به جز جنوبگان یافت میشوند. خفاش خونآشام یا خفاش وَمپایر نامی عمومی برای خفاشهایی است که خون دیگر حیوانات را میمکند، تنها سه گونه از این خفاشها فقط از خون تغذیه میکنند که هر 3 آنها بومی آمریکای مرکزی و جنوبیاند. افسانهها و اسطورهها در تمام جهان، خفاشها را به عنوان اهریمنان خونآشام به تصویر میکشند. طول بال این خفاشها (متعلق به طبقهٔ دسمودوس روتوندوس) حدود هشت اینچ و بدن آنها به اندازهٔ انگشت شست آدمی بزرگسال میباشد. اگر نوع تغذیه و برنامهٔ غذایی آنها نبود، مردم توجه زیادی به این جانوران کوچک نداشتند. خفاشهای خونآشام از خون پرندگان بزرگ، گلهها، اسبها و خوکها تغذیه میکنند. این خفاشها با دندانهای تیزی که دارند، بریدگیهای ریزی را در پوست حیوانی که خوابیده است، ایجاد میکنند. بزاق خفاشها دارای مادهای شیمیایی است که از لخته شدن خون جلوگیری میکند. بنابر این خفاش براحتی میتواند خونی را که در زخم ایجاد شده بمکد. ماده شیمیایی دیگری که در بزاق آنها وجود دارد، مادهٔ بی حس کنندهای است که جلوی بیدار شدن حیوان را میگیرد. خفاشهای خونآشام، شکار خود را از طریق صدا، بو و پژواک پیدا میکنند. در این هنگام آنها در یک متری سطح زمین به پرواز در میآیند و از حسگرهای ویژهٔ گرمایی استفاده میکنند که در بینیهایشان قرار دارد و به آنها کمک میکند تا سیاهرگهایی را پیدا کنند که به پوست بدن شکارشان نزدیک است. بزاق این خفاشها در جلوگیری از لخته شدن خون بهتر از هر مادهٔ دارویی دیگر میباشد و می تواند در پیشگیری حملات قلبی و سکتهها کمک موثری باشند. به گفته پزشكان، بزاق این حیوانات حاوی تركیبی است كه میتواند خون را رقیق كند و در نتیجه لختههای خونی را در عروق مغزی حل كرده و از بین ببرد. در حال حاضر بیشتر انواع سكتههای مغزی با مصرف داروهای ازبین برنده لختههای خونی ظرف 4 ساعت پس از سكته تحت درمان قرار میگیرند. اما دارویی كه از بزاق خفاش برای این منظور تولید میشود، میتواند همین تاثیر را تا 9 ساعت پس از حمله داشته باشد. خفاشهای خونآشام یکی از انواع گونههایی است که به عنوان آفت به آنها توجه میگردد. اما میلیونها خفاش سودمند وجود دارند که مردم آنها را به اشتباه به جای خفاشهای خون آشام نابودشان میکنند.
خفاش آبی یا خفاش دابنتون همانند بقیه خفاشهای حشرهخوار، از سامانه بازتاب امواج صوتی برای پیدا کردن و گرفتن طعمه استفاده میکند. او حشرات روی آبگیرها و دریاچهها را شکار میکند. در تابستان، مادهها برای زایمان و نگهداری از فرزندان در سوراخ درختها یا زیرشیروانی ساختمانها اجتماع میکنند. در پاییز، مادهها و نرها در درون غارها، تونلها و یا زیرزمین ساختمانها، جمع میشوند. آنها تا بهار سال بعد به خواب زمستانی فرو میروند.[۴]
خفاشهای میوهخوار خانوادهای از خفاشها را تشکیل می دهند که بالپایان (Pteropodidae) هم نامیده میشود. روباه پرنده از نامهایی است که در نام برخی گونههای خفاشهای میوهخوار استفاده دارد. این خانواده در حدود ۲۰۰ گونه دارد که در نزدیک به ۴۵ سرده دستهبندی شدهاند. بیشتر گونههای خفاشهای میوهخوار از بقیه انواع خفاشها بزرگجثهترند به این خاطر به آنها «بزرگخفاش» هم گفته میشود. پهنای بدن خفاشهای میوهخوار از نوک بال تا نوک بال دیگر بین ۲۴ تا ۱۸۰ سانتیمتر است و وزن آنها در بزرگترین گونهها نظیر کالونگ به یک کیلوگرم میرسد. سر این خفاشها حالتی مانند سر سگ دارد. این خفاشها میوهخوار و شهدخوارند.
خُفّاش یا شَبکور یا شب پرک، پستانداری از راستهٔ خفاشسانان (Chiroptera) و تنها پستانداری که بال دارد و میتواند پرواز کند. کایراپترا از واژهٔ یونانی χείρ به معنی «دست» و πτερόν به معنی بال گرفته شدهاست. دستان این پرنده به صورت شبکهای به هم وصل است و به صورت یک بال در آمدهاست و به آنها این امکان را میدهد تا تنها پستانداری باشند که واقعا پرواز میکند دیگر پستانداران مانند پوست پر یا برخی گونههای سنجاب تنها در مسافتهای کوتاه در هوا سُر میخورند اما توان پرواز از جایی به جای دیگر را ندارند. خفاش از راسته بالدستان است و دارای پنج انگشت میباشد. بالهای خفاش با بالهای پرندگان متفاوت است و به گونه دیگری ساخته شده، اما در عوض پوست بالهای خفاش جنسی شبیه چرم دارد و دارای خاصیت ارتجاعی است که باعث میشود بالهایش در طول استخوانهایی که دستها و انگشتان خفاش را حرکت میدهند کشیده شود. بال زدن خفاش مانند پرندگان نیست که بالها را به تمامی بالا و پایین میبرند آنها در مقابل انگشتانشان را به طور کامل باز میکنند،[۲] انگشتان آنها بسیار بلند است و با پوستی نازک پوشیده شدهاست. خفاشها با داشتن ۱٬۲۴۰ گونه روی هم رفته ۲۰ درصد از گروههای پستانداران را از آن خود کردهاند. دو دستهٔ اصلی برای خفاشها وجود دارد. دستهٔ نخست بزرگخفاشها یا خفاشهای میوهخوارند که در راهیابی نسبت به دیگر جانداران چندان ویژه نیستند گاهی به این جاندار روباه پرنده نیز می گویند. دستهٔ دوم مربوط به کوچکخفاشها است این جانور برای پیدا کردن راه از روش پژواکیابی بهره میبرد.[۳] نزدیک به ۷۰٪ خفاشها حشره خوارند. باقی ماندهٔ آنها معمولا میوهخوارند. تنها گروههای اندکی از خفاشها مانند خفاش ماهیخوار از جانورانی به جز حشرات تغذیه میکند. همچنین خفاش خونآشام تنها انگل پستاندار است. خفاشها در سراسر جهان پراکندهاند و نقش زیستی مهمی در پاکسازی گلها از حشرات و پراکنده کردن دانهٔ میوهها در زمین دارند. بسیاری گیاهان گرمسیری برای پراکنده کردن دانه هایشان کاملا به خفاشها وابستهاند. کوچکترین خفاش، خفاش خوکبینی کیتی است که قد آن ۲۹ تا ۳۴ میلی متر و سنگینی آن ۲ تا ۲٫۶ گرم است و اگر بالهایش باز باشد طول آن به ۱۵ سانتی متر میرسد.[۴][۵] البته هنوز بحث است که کوچکترین پستاندار حشرهخوار اتروسک است یا خفاشهای خوکبینی کیتی.[۶] بزرگترین گونهٔ خفاشها، مربوط به زیرگونههای روباه پرنده و بزرگ روباه پرنده طلایی تاجدار است. سنگینی این خفاش ۱٫۶ کیلوگرم است و پهنای آن هنگامی که بالهایش باز است به ۱٫۷ متر میرسد.[۷] خفاشهای حشره خوار، شبها غذای خود را شکار میکنند. اما خفاشهای میوه خوار سحرگاه و نزدیک غروب به جستجوی غذا میروند. آنها برای پیدا کردن میوه و شیرهٔ درختان مورد علاقه شان از حس بینایی و بویایی خود بهره میبرند. خفاش جانوری اجتماعی است. آنها در دستههای بزرگ در غارها یا روی درختان، بیتوته میکنند. خفاشهایی که در شب پرواز میکنند، مسیر و جای دقیق طعمهٔ خود را بوسیلهٔ فرستادن امواج صوتی و دریافت بازتاب آن، پیدا میکنند. با این روش خفاشها میتوانند اجسام متحرک مانند حشرات و بی حرکت مانند درخت را شناسایی کنند.
نام گذاری [ویرایش]خفاش جانوری پستاندار است. گاهی به اشتباه به آنها «جوندهٔ پرنده» یا «موش پرنده» گفته میشود. با وجود نادرست بودن این ادعا با این حال در بسیاری زبانها معنی واژه خفاش به موش برمیگردد برای نمونه در فرانسوی به خفاش chauve-souris به معنی موش طاس، در اسپانیایی به آن murciélago به معنی موش کور، در روسی به آن летучая мышь به معنی موش پرنده، در زبان استونی به آن nahkhiir به معنی موش چرمی و در زبان آفریکانس به آن vlermuis به معنی موش بالدار گفته میشود. در دیگر زبانهای ژرمنی مانند سوئدی هم همین طور است.[۸]
دستهبندی و فرگشت [ویرایش]به صورت سنتی دو دستهٔ کلی برای خفاشها معرفی شدهاست:
نمیتوان گفت که همهٔ بزرگخفاشها اندام بزرگتری نسبت به کوچکخفاشها دارند. تفاوت اصلی میان این دو دسته خفاش عبارت است از:
بزرگخفاش از میوه، شهد یا گرده تغذیه میکند در حالی که خوراک بیشتر کوچکخفاشها حشره است برخی از آنها هم ماهی، قورباغه، پستانداران کوچک، خون دیگر حیوانات و گاهی گرده و شهد میخورند. بزرگخفاش بینایی خوب و پیشرفتهای دارد اما کوچکخفاش برای شکار و راهیابی تنها بر پژواک یابی خود تکیه میکند. از دیدگاه تبارشناسی رابطهٔ میان دستههای گوناگون خفاشها همواره مورد بحث بودهاست. دسته بندی سنتی این جانور به دو دستهٔ کوچکخفاش و بزرگخفاش نشان میدهد که این دو دسته مدتی طولانی است که از هم جدا شدهاند و نسب مشترک ولی دوردست آنها به پستانداری میرسد که توان پرواز داشتهاست. این حدسها نشان میدهد که پستانداران تنها یک بار توان پرواز برایشان بوجود آمدهاست. بررسیهای زیستی و مولکولی نشان میدهد که بیشتر خفاشها دارای یک تبار یا خانواده بودهاند.[۹] پژوهشهای گوناگون به نتیجههای دیگری رسیدهاست برای همین تلاش برای طبقهبندی علمی جانور هنوز ادامه دارد.
سنگوارهٔ خفاش [ویرایش]شمُار کمی سنگواره از خفاشها باقی ماندهاست. برآورد شدهاست که ۱۲٪ سنگوارههای خفاش از نظر طبقه بندی کامل باشند.[۱۰] نخستین سنگوارهٔ بجای مانده از خفاش ائوسن که Icaronycteris نام دارد در سال ۱۹۶۰ پیدا شد. پس از آن یک سنگوارهٔ دیگر از ائوسن در سال ۲۰۰۳ پیدا شد. این سنگواره که Onychonycteris نام داشت پیشینهای ۵۲٫۵ میلیون ساله داشت و در وایومینگ آمریکا پیدا شد.[۱۱][۱۲] این سنگواره کمک بزرگی کرد تا روشن شود آیا از روز نخست این جانور توان پرواز و پژواکیابی داشتهاست یا با گذر زمان به این توان رسیدهاست. با توجه به ویژگیهایی که این سنگواره داشت میشد فهمید که خفاش توان پرواز داشتهاست. اما بررسی اسکلت آن نشان داد که حلزونی گوش درونی سنگواره پیچیدگیهای خفاشهای امروزی را نداشته و نمیتوانسته به خوبی خفاشهای امروزی پژواکیابی کند. این نشان میدهد که پرواز پیش از پژواکیابی در خفاشها پیشرفت کردهاست. مطالعهٔ بیشتر بر روی سنگوارهٔ Onychonycteris نشان داد که نه تنها توان شنوایی آن از خفاشهای امروزی کمتر بوده بلکه از بسیاری از گونههای پیشاتاریخ هم ضعیف تر بودهاست. ظاهر و پرواز خفاشها در ۵۲٫۵ میلیون سال پیش با شبکورهای امروزی متفاوت بودهاست. برای نمونه در آن دوران بر روی هر پنج انگشت جانور ناخن بودهاست در حالی که امروزه تنها دو ناخن در هر دست آن دیده میشود. همچنین در گذشته پاهای پشتی آن کشیده تر و دستهایش کوتاه تر بودهاست. با این ویژگی میتوان گفت آنها بیشتر به پستاندارانی که از درخت بالا میروند و از آن آویزان میشوند مانند بودهاند مانند تنبل و گیبون. این خفاش که بزرگی اش به اندازهٔ یک کف دست بودهاست بالهایی کوتاه و پهن داشتهاست و گمان آن میرود که نمیتوانسته به سرعت گونههای امروزی اش پرواز کند و یا به اندازهٔ آنها دور شود. همچنین میتوان گفت خفاش کهن بجای بال زدن پیوسته هنگام پرواز بیشتر در هوا سُر می خورده و اندکی هم بال می زدهاست. چنین ویژگیهایی نشان میدهد که خفاش باستان به اندازهٔ خفاش امروزی پرواز نمی کرده و تنها از درختی به درخت دیگر می رفته و در هنگام بیداری یا از درختان بالا می رفته و یا از شاخهای آویزان می شدهاست.[۱۳] زیستگاه [ویرایش]پرواز به شبکورها اجازه دادهاست تا از پستاندارانی باشند که زیستگاهشان به گسترهٔ سراسر جهان است.[۱۴] به جز دو قطب شمال و جنوب و برخی جزیرههای بدون سکونت اقیانوسی، میتوان شبکورها را در سراسر جهان پیدا کرد.[۱۵] تقریبا در تمام زیستگاههای طبیعی زمین شبکور وجود دارد. هر گونهٔ این جانور در طول فصلهای مختلف سال، زیستگاههای مناسب خود را پیدا میکند؛ از ساحل گرفته تا کوه و صحرا، زیستگاه خود را تغییر میدهند. به هر حال زیستگاه شبکور باید از دو ویژگی برخوردار باشد: نخست باید هر زیستگاه جایی مناسب برای بیتوتهٔ دستهٔ خفاشها (در طول روز) داشته باشد و دوم: باید غذای مناسب آنها در آن منطقه یافت شود. محل بیتوتهٔ شبکورها میتواند در یک حفرههای خالی، شکافها، میان برگ درختان و حتی خانههای ویژهٔ دست ساز انسان باشد؛ همچنین گاهی خود خفاشها با کندن برگها برای خود چادر درست میکنند.[۱۶] کشور آمریکا به تنهایی زیستگاه ۴۵ تا ۴۸ گونهٔ خفاش است.[۱۷][۱۸] سه مورد از فراوان ترین گونههای آنها عبارتند از: Myotis lucifugus (خفاش قهوهای کوچک)، Eptesicus fuscus (خفاش قهوهای بزرگ) Tadarida brasiliensis (خفاش مکزیکی دُم-آزاد). میتوان گفت در دو-سوم ناحیهٔ شمالی آمریکا دو گونهٔ خفاش قهوهای بزرگ و کوچک بیش از همه دیده میشود در حالی که گونهٔ سوم در جنوب غرب آمریکا بیش از همه وجود دارد.[۱۹] اندامشناسی [ویرایش]پژواکیابی [ویرایش]
پژواکیابی خفاشها در عمل یک سامانهٔ ادراکی است که در آن موجهای فراصوتی برای بدست آوردن پژواک، تولید میشوند. مغز و دستگاه عصبی خفاش با مقایسهٔ موجهای فرستاده شده و موجهای بازتاب شده، میتواند تصویری از فضای پیرامون و جزئیاتش برای خود بسازد. این توانایی به شبکورها اجازه میدهد تا در تاریکی مطلق شکارشان را شناسایی کنند. شدت موج تولیدی توسط شبکور ۱۳۰ دسیبل است که در میان جانوران هوابُرد از همه بیشتر است.[۲۱] خفاش برای آنکه دادههای بدست آمده را شناسایی کند باید بتواند صدای تولیدی توسط خودش را از پژواک آن جدا کند. کوچکخفاشها برای این هدف دو روش دارند:
امروزه دو زیرراستهٔ تازه برای شبکورها پیشنهاد شده است که عبارتند از: خفاشسانان یینپترو (یینپتروکایراپترا) و خفاشسانان یانگو (یانگوکایراپترا)، این دو زیرراسته با کمک بررسی مولکولی ژنها، بدست آمدهاند. این طبقهبندی تازه دو احتمال برای تکامل پژواکیابی در خفاشان پیشنهاد میکند: احتمال نخست این است که جد مشترک همهٔ خفاشان در آغاز از پژواکبابی برخوردار بوده است اما کم کم خفاش میوهخوار باستان آن را از دست داده است و احتمالا خفاش پااسبی آن را دوباره بدست آورده است. احتمال دوم این است که پژواکیابی در این دو زیرراسته به صورت جداگانه تکامل یافته است.[۲۴] شبپره نام یک حشره و از جمله شکارهای خفاش است. شبپرهها برای فرار از دست خفاش راههای گوناگونی را در پیش میگیرند، دستهٔ نخست یک سری پیامهای فراصوتی میفرستند و به خفاش هشدار میدهند که آنها از نظر شیمیایی مسموم اند و یا جانور خطرناکی اند و باید از آنها پرهیز کرد. دستهٔ دوم دارای اندامهای شنوایی اند که هنگامی که از خفاش صدایی برای پژواکیابی تولید شود آن را میشنوند و در مقابل ماهیچههای پرواز آنها دست به کار میشود درنتیجه شبپره به پرواز حالت گریز و نامنظم روی میآورد. شبکورها برای پیدا کردن شکارشان، علاوه بر روش پژواکیابی از توان گوشهای خود هم بهره میبرند. گوش این پستاندار بسیار حساس است تا آنجا که میتواند صدای به هم خوردن بالهای شبپره یا راه رفتن شکارهایی که در زمین زندگی میکنند مانند گوشخیزک و صدپایان را هم بشنود. هندسهٔ پیچیدهٔ سطح درونی گوش شبکور در لبهها به آن کمک میکند تا خیلی دقیق بتواند هم بر روی علامتهای دریافتی از پژواکیابی تمرکز کند و هم به صداهای پیرامونش به خوبی گوش کند تا اگر شکار حرکتی کرد متوجه شود. هندسهٔ لبههای گوش شبکور گویی نمونهای از عدسی فرنل است که به جای نور کاربرد صوتی دارد. این هندسه در بدن گونههای دیگر جانوران که ارتباطی با شبکور ندارند مانند آی-آی هم دیده میشود.[۲۵][۲۶][۲۷] شبکور با تکرار در فرستادن موج پژواکیابی میتوانند تصویر دقیقی از فضایی که در آن پرواز میکنند و دنبال شکار میگردد، بدست آورد.[۲۸] بینایی، بویایی و شنوایی [ویرایش]چشم بیشتر کوچکخفاشها بسیار کوچک و اندامی نچندان پیشرفتهاست و آنها بینایی ضعیفی دارند با این حال هیچکدام از آنها کور نیستند. کوچکخفاش از بینایی اش در راهیابی کمک میگیرد بویژه در مسیرهای طولانی که فراتر از بازهٔ پژواکیابی است. حتی دیده شده که برخی گونهها میتوانند پرتوهای فرابنفش را هم تشخیص دهند. خفاشها حس بویایی و شنوایی بسیار پیشرفتهای دارند. چون این جانور
گراز یا خوک وحشی اورآسیا نوعی خوک است که نیای بیشتر خوکهای اهلی بهشمار میرود. این حیوان بومی بیشتر مناطق شمالی و مرکزی اروپا، نواحی مدیترانهای (از جمله کوههای اطلس در شمال آفریقا) و بیشتر مناطق آسیا است. شکل ظاهری [ویرایش]بدن گراز بسیار متراکم است، سر بزرگ و پاها نسبتاً کوتاه است. خز او از موهای زبر و ضخیم و بلندی است که در پشت سر و گردن تا شانه و تا وسط بدن بلندتر است. رنگ آن از خاکستری تیره تا سیاه و قهوهای متغیر است.اما در نواحی مختلف تنوع رنگی زیادی مشاهده میشود به طوری که گرازهای مایل به سفید در آسیای میانه دیده شدهاند. گرازها در بچگی روشنتر همراه با خطوط قهوهای هستند اما با بالا رفتن سن این خطها کمرنگ تر شده و در بزرگسالی خاکستری یا قهوهای تیره میشوند. گرازهای نر بزرگسال از ۱۰۰ تا ۱۵۰ سانتیمتر طول دارند و ارتفاعشان از شانه تا زمین به ۹۰ سانتیمتر میرسد. میانگین وزنشان بین ۶۰ تا ۷۰ کیلوگرم میباشد. با این وجود تفاوت وزن در میان گرازها زیاد است گزارشهایی از شکار گراز به وزن ۱۵۰ کیلوگرم و حتی گزارشی از یک نمونه فرانسوی در سال ۱۹۹۹ به وزن ۲۲۷ کیلوگرم نیز شده است. گرازهای کوههای کارپات به وزن ۲۰۰ کیلوگرم ثبت شدهاند و این در حالی است که گرازهای روسی و رومانیایی میتوانند به وزن ۳۰۰ کیلوگرم نیز برسند. دندانهای آنها میتواند برای دفاع و جنگیدن و حفر زمین به کار آید. عاجهای یک نر بزرگسال حدودا ۲۰ سانتیمتر میشود که به ندرت بیش از ۱۰ سانتیمتر آن بیرون از دهان میآید.اما در مواردی استثنایی طول عاج به ۳۰ سانتیمتر نیز رسیده است که در بیرون از دهان به شکل خمیده و به طرف بالا آمده است. در جنس ماده دندانها کوتاهتر است و به طور استثنایی در مادههای مسن به صورت خم شده درآمدهاند. عادات [ویرایش]گرازهای نر معمولاً در گروهای ۲۰ عددی زندگی میکنند اما گروهایی بالای ۵۰ گراز نیز دیده شده است. مادهها نیز معمولاً در گروهای ۳ الی ۴ عددی همراه با فرزندانشان هستند.نرها در این گروهها نیستند و فقط ۲ یا ۳ بار در سال و مواقع جفت گیری پیدایشان میشود. آنها تقریبا هر چیزی را که قابل خوردن باشد میخورند از قبیل غذاهای گیاهی مانند ریشه و ساقه و برگ و دانههای مختلف و غلات و حبوبات و میوهجات و غذاهای حیوانی چون حشرات و لارو آنها و بیمهرههای کوچک و حتی جوندگان و لاشه حیوانات بزرگ. گرازهای نر چون بدنشان بافت چربی ندارد که گرمشان کند زمین را با عاجهایشان میکنند و در آن میخوابند. اما بچهها چون قدرت حفر زمین را ندارند در کنار هم جمع میشوند. در صورتی که به آنها حمله شود یا احساس خطر کنند میتوانند به خوبی از خود دفاع کنند. نرها با حرکت سر خود از پایین به سمت بالا و با استفاده از دندانهای تیز خود زخمهای بدی به دشمن وارد میکنند و مادهها که دندانها بزرگ ندارند با دهان بزرگ خود گاز میگیرند. البته این حملات معمولاً برای انسان کشنده نیست اما انسان را بسیار بد زخمی میکند. گرازها لانه اشان را در کنار آب میسازند و در طول روز در لانه میمانند اما هنگام بارندگی و وقوع سیلاب گرازها لانه را ترک میکنند. تولید مثل [ویرایش]در مناطق سردسیر گرازها در اواسط زمستان جفت گیری میکنند اما در مناطق گرمسیری زودتر از آن این کار را میکنند.در طول مدت جفت گیری چند نر و چند ماده با هم میگردند(۳ الی ۵ عدد)در طول دوره جفتگیری گرازها به نسبت قبل بسیار کمتر غذا میخورند و بیشتر آب مینوشند. قبل از زایمان ماده از چوب خشک و علوفه برای خود لانه میسازد. دوران حاملگی این حیوان ۴ ماه میباشد که در پایان این دوران ۸ الی ۱۲ بچه بدنیا میآورد. بچهها در نوع ماده در ۱۸ ماهگی و در نوع نر کمی زودتر آماده جفت گیری میشوند. دشمنان طبیعی [ویرایش]گراز یکی از مهمترین منابع غذایی ببر در مناطقیست که هر دوی این حیوانات در آن حاضرند. ببرها معمولاً دستههای گراز را تعقیب کرده و یکی از اعضای مریض یا ضعیف را شکار میکنند. ببرها گراز را در مسافتهای طولانیتری نسبت به دیگر طعمههای خود تعقیب میکنند، اما معمولاً از درگیری با گرازهای نر بالغ میپرهیزند. در موارد بسیاری گرازها برای دفاع از خود زخمهای کاری به ببرها وارد کردهاند که منجر به مرگ آنها شدهاست. گرگ دیگر شکارچی مهم گراز در برخی مناطق است. گرگها بیشتر به سراغ بچه گرازها میروند، هرچند شکار گراز بالغ نیز در ایتالیا، شبهجزیره ایبری و روسیه گزارش شدهاست. البته در درگیری با گرازهای بزرگسال نیز گرگ بهجای حمله مستقیم با یک ضربه گردن وی را زخمی میکند تا گراز از خون ریزی شدید ضعیف شده و بعد حمله نهایی را هنگامی که گراز بی جان شده بود انجام دهند. در برخی مناطق شوروی سابق یک گله گرگ در هر سال به طور میانگین ۵۰ تا ۸۰ گراز را طعمه خود میکند. در برخی مناطق ایتالیا که گراز و گرگ همبوماند، درصد بالای شکار گراز توسط گرگ باعث شده تا گرازها رفتاری تهاجمی را نسبت به گرگها و سگهای اهلی از خود بروز دهند. کفتار راهراه نیز گهگاه از گراز تغذیه میکند. البته گویا فقط سه زیرگونهٔ بزرگتر ساکن شمال غرب آفریقا، خاورمیانه و هند توانایی کشتن گراز را دارند. بچه گرازهای کوچک برای چندین گونهٔ دیگر نیز شکار مهمی به شمار میروند. از جمله مارهای بزرگ همچون پایتون مشبک، پرندگان شکاری بزرگ و بسیاری از گربهسانان وحشی. بالغها با توجه به اندازه، قدرت و توانایی دفاعیشان عموماً هدف حمله قرار نمیگیرند هرچند آنها نیز ممکن است شکار پلنگهای بالغ، خرسهای بزرگ (عمدتاً خرس قهوهای) و تمساحهای بالغ شوند. تمامی شکارچیان گراز شکارچیان فرصتطلب اند و از یک فرصت مناسب برای ربودن بچه گراز استفاده می کنند. گرازهایی که به خارج از زیستگاه طبیعی خود وارد شدهاند (مثل قاره آمریکا و استرالیا) ممکن است در رأس هرم غذایی قرار گیرند، اما در برخی نقاط دیگر شکارچیانی مشابه شکارچیان حاضر در زیستگاه بومیشان یعنی اوراسیا آنها را شکار می کنند. رابطه با انسان [ویرایش]گراز بر اثر فعالیتهای انسانی به بسیاری از نقاط دیگر دنیا از جمله قاره آمریکا و استرالیا وارد شده و امروزه این حیوان در تمامی قارههای جهان (جز قطب جنوب) و بسیاری از جزایر اقیانوسی زندگی میکند. اهلیسازی این حیوان در نقاط مختلفی از زیستگاههای خود از جمله جنوب شرق آسیا، خاور دور و آسیای صغیر آغاز شد. در دورانهای اولیه گراز وحشی یکی از منابع غذایی اصلی جوامع شکارچی بود و هنوز هم یکی از هدفهای مهم برای شکار تفریحی است. شکار بیرویه نسل این حیوان را در بسیاری از مناطق از جمله بریتانیا، اسکاندیناوی، بخشهایی از شمال آفریقا، شمال ژاپن و بخشهای بزرگی از شوروی سابق بر انداخت. اما هنوز هم این گونه پراکندگی بالایی دارد و در بسیاری از نقاط جمعیت زیادی دارد. از آنجا که این حیوان ممکن است به مزارع آسیبهای جدی وارد کند در بسیاری از کشورها یک آفت شمرده شده و حمایتی از آن در خارج از مناطق حفاظت شده صورت نمیگیرد یا شکار آن آزاد است. انقراض این حیوان در بریتانیا احتمالاً در قرن سیزدهم صورت گرفت اما در سالهای اخیر خوکهای اهلی و گرازهای گریخته از اسارت به طبیعت این کشور بازگشتهاند. در سوئد هم نسل این حیوان دوباره احیا شدهاست. در دانمارک آخرین گراز در اوایل قرن نوزدهم شکار شد. آخرین گراز وحشی لیبی در سال ۱۸۸۰ مشاهده شد، در سال ۱۹۰۰ نسل این حیوان در تونس، سودان و مصر هم منقرض شده بود. البته در ایران فراوانی زیادی دارد. جستارهای وابسته [ویرایش]
گُراز دریایی[۲] (نام علمی: Odobenus rosmarus) یک پستاندار بزرگ دریایی است. زیستگاه این جانور ناحیه پیرامون قطب شمال است. گراز دریایی به بالاخانوادهٔ خوکان دریایی (Pinnipedia) تعلق دارد. این حیوان به سادگی از عاجهای بزرگ، سبیلهای بلند و بدن بزرگش شناخته میشود. نوع بالغ اقیانوس آرام آن میتواند تا ۲ تن وزن داشته باشد و در میان خوکان دریایی تنها فیل دریایی از آن بزرگتر است. بیشتر زندگیش را روی یخها میگذراند و عمری نسبتاً طولانی دارد و حیوانی اجتماعی است.
گُرازماهی یا پورپویز (Porpoise) گونهای از آببازسانان است اما همچون نهنگها، سنگین و درشت نیست و نهایتاً با طولی معادل یک و نیم متر و وزنی کمی بیش از ۴۰ کیلوگرم میباشد. گرازماهیها به گونهای متوسط از گونههای باهوش نهنگها مانند دلفین بهشمار میآیند. معمولاً در رنگهای خاکستری روشن و تیره وجود دارند. ماهیهای کوچک و سختپوستان عمده غذای آنها را تشکیل میدهد. از نقطه نظر پراکنش جهانی به تعداد کم در خلیج فارس یافت میشوند اما در کرانههای کره و پاکستان و اقیانوس هند به شمار بیشتری وجود دارند.
اُکاپی یا زرافه گردنکوتاه (به انگلیسی: okapi) نوعی زرافه است که گردن بسیار کوتاهی دارد. این حیوان بسیار محتاط بوده و کمتر میتوان آن را دید. این پستاندار بومی جنگلهای بارانی ایتوری واقع در شمال جمهوری دموکراتیک کنگو آفریقای مرکزی میباشد. او با زبان کبود و خمیده اش که ۵۰ سانتی متر طول دارد برگها را جمع میکند.[۲] با اینکه پوشش راه راهش یادآور زبرا است اما نزدیکترین خویشاوند زرافه میباشد. در حال حاضر بین ۱۰ تا ۲۰ هزار از این حیوان در حیات وحش وجود دارد. از نظر ظاهری، پشت اکاپی قرمز تیر است، پشت ساق پاهایشان به وضوح دارای راه راه افقی است که از دور مانند زبرا به نظر میآید. این نوع راه راه بودن هم به اکاپیهای کوچک کمک میکند تا در بارانهای شدید جنگلی مادرشان را دنبال کنند و هم به عنوان نوعی استتار در دنیای وحش استفاده میشود. مشخصات [ویرایش]بدن اکاپی به زرافه شبیه و البته گردنش کوتاه تر است. هر دو دارای زبانی بسیار دراز در حدود ۳۰ سانتیمتر هستند که بسیار قابل انعطاف و آبی رنگ است و با آن به راحتی میتوانند برگ و غنچه را از درختان جدا کنند. زبانش به حدی دراز است که میتوان پلک و داخل و بیرون گوشش را تمیز کند و در واقع تنها حیوانی است که قادر است گوش خود را بلیسد. نوع نر اکاپی شاخهای کوچکی دارد که با پوست پوشیده شدهاست. گوشهای بزرگی دارند که آنها را در تشخیص شکارچیشان یعنی پلنگ یاری میدهد. اکاپی حیوان منزوی است و تنها برای تولیدمثل در کنار همنوع خود قرار میگیرد. نوع نر اکاپی کمی از ماده اش بزرگتر است و ترجیح میدهد به تنهایی در محوطههای بزرگ زندگی کند که به جمعیت انها صدمه زدهاست زیرا امروزه قلمرو آنان تکه تکه شده و آنها که به زندگی اجتماعی عادت ندارند مجبور شدهاند گاهی در کنار هم قرار بگیرند. آنها برای مشخص کردن قلمرو خود راههای متفاوتی دارند از قبیل بوی مادهای که از ردپایشان بجا میماند و قیرمانند است و همچنین از بوی ادرارشان. نرها از قلمرو خود محافظت میکنند اما گاهی به مادهها اجازه میدهند برای یافتن علوفه از قلمروشان عبور کنند. اکاپی گیاهخوار است اما خیلی از انواع گیاهانی که میخورد برای انسان سمی محسوب میشود. آنها همچنین زغال چوب درختان را که از سوختن چوب درخت توسط صاعقه بوجود امده میخورند و برای تامین منابع معدنی خود نوع خاک رس گوگرد دار، نمکین و قرمز را که در نزدیکی رودخانه یافت میشود، میخورند. اروپاییها مدتها اکاپی را به نام تک شاخ آفریقایی میخواندند. گفتنی است اکاپیها که بر اساس شواهدیافت شده توسط مصریان باستان نیز شناخته میشدهاند، امروزه به دلیل تخریب محل سکونت در خطر انقراض هستند. اکاپی در کاخ آپادانا [ویرایش]اکاپی که تا قبل از قرن بیستم برای غربیها ناشناخته بود، ۲۵۰۰ سال پیش بر سر در کاخ آپادانا در تخت جمشید نقش بسته شده بود و نشانگر هدیهای بود که اقوام اتیوپی به پادشاهی هخامنشی ایران هدیه کرده بودند.[نیازمند منبع] نگارخانه [ویرایش]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
زرافهسانان گروهی از پستانداران سمدار هستند که به راسته جفتسمان تعلق دارند و از حدود ۲۰ میلیون سال پیش تا به حال بر روی زمین زندگی میکنند. در گذشته گروههای مختلفی از آنها در سراسر اوراسیا و آفریقا وجود داشتهاند ولی اکنون فقط دو گروه از آنها و آن هم تنها در قاره آفریقا باقی ماندهاند. زرافه بلندترین حیوان روی زمین و اکاپی نزدیکترین خویشاوند آن تنها زرافهسانان باقی مانده برروی زمین هستند. نگارخانه [ویرایش]
زرافه
زرافه (نام علمی: Giraffa camelopardalis) یک جانور آفریقایی پستاندار دارای پنجه و سم از سردهٔ زرافگان، بلندقدترین حیوان زمین و بزرگترین نشخوارکنندهاست. به این جانور شتر گاو پلنگ نیز میگویند. زرافه ویژگیهای خاصی دارد برای مثال سر و گردن دراز این جانور بسیار خاص است. قد زرافه به ۶ متر نیز تجاوز میکند و وزن متوسط آن ۱۶۰۰ کیلوگرم برای مرد و ۸۳۰ کیلوگرم برای زن است. این جانور از خانوادهٔ زرافگان است. زرافهها به طور پراکنده در قارهٔ آفریقا به خصوص کشورهای چاد در شمال، آفریقای جنوبی در جنوب، نیجر در غرب و سومالی در شرق زندگی میکنند. زرافههای معمولاً ساکن دشتها، مراتع و جنگلهای باز هستند. منبع غذایی اصلی آنها برگهای اقاقیا هستند که هر حیوان گیاهخواری قدش به آنها نمیرسد. همیشه زرافهها مورد هدف شیرها، گوسالهها، پلنگها و سگهای وحشی قرار میگیرند. زرافههای بزرگسال نمیتوانند پیوندهای اجتماعی قوی ایجاد کنند. هنگام حمله کردن به زرافهها، این موجودات با گردن خود را به عنوان سلاح استفاده میکنند. مردان زرافهها همیشه علاقهٔ زیادی به جفت گیری داشتهاند که حاصل آن نسلهای جوان تر این موجودات است. زمین همیشه شیفتهٔ این موجودات بودهاست و این موجودات را عجیب و غریب میداند به طوری که این موجودات را در نقاشیها، کتابها و انیمیشنهای برجستهای همچون ماداگاسکار ۱، ۲، ۳، دنیای وحش و پیمان حیوانات به تصویر کشیدهاند. توسط اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت، برخی از این موجودات در خطر انقراض و برخی نیز خطری برای انقراض آنها نیست. با این حال، هنوز هم زرافهها در پارکهای متعدد ملی و بازیها نیز یافت میشوند. ریشه یابی [ویرایش]زرافه نامی عربی است و ممکن است از زبانهای آفریقایی نیز ریشه گرفته باشد.[۳] معنی این واژه پیاده روی سریع است.[۴] چند بار املای این واژه در زبان انگلیسی تغییر کردهاست.[۳] Gerfauntz ممکن است از واژه حیوان Geri در سومالی ریشه گرفته باشد.[۵] فرم ایتالیایی Giraffa در سال ۱۵۹۰ به وجود آمد.[۳] در فرانسه به این جانور Girafe نیز میگویند.[۳] نام گونهٔ camelopardalis نیز یک واژه لاتین است.[۶] کمیلپرد نیز نام گونهای در آفریقا است.[۷] دیگر نامهای آفریقایی برای زرافه عبارتند از اکریی (اتسو)، کنییت (الگن)، ندویدا (گیکویو)، تیغا (کلنجین اند لوو)، ندویا (کمبا)، نودولولو (کیهه)، نتقا (کینیتورو)، اندر (لوگبرا)، اتییکا (لوهیا)، کوری (معدی)، الودوکیررگتا آور الچنگیتوآودو (ماسی)، لنیوا (مرو)، هری (پاره)، لمنت (سمبورو) و تویگا (سوایلی و غیره) در شرق ؛[۸]۳۱۳ و توتوا (لوزی)، نتوتلوا (شنگان)، ایندلولمیتسی (سیسوتی)، تهوتلوا (ستهو)، تودا (وندا) و ندلولمیتی (زولو) در جنوب.[۷] در فارسی به آن «شترگاوپلنگ» هم می گویند که ریشه این اسم از uštar-gaw-palang فارسی میانه است.[۹] طبقه بندی و تکامل [ویرایش]زرافه یکی از دو گونهٔ زندهٔ خانوادهٔ زرافگان است. این خانواده در قدیم بسیار گسترده بودهاست و بیش از ۱۰ جنس فسیلی از آنها یافت شدهاست. زرافهها ۸ میلیون سال پیش از جنوب مرکزی اروپا در دورهٔ میوسن برخاستند. درازشدن تدریجی گردن و اندامهای این جانور در سراسر اصل و نسب زرافگان یافت میشود. بوهلینیا که از نسب زرافگان بودند، در پاسخ به تغییرات آب و هوایی وارد چین و شمال هند شدند. از اینجا، جنس زرافهها تکامل یافت و در حدود ۷ میلیون سال پیش وارد آفریقا شدند. تغییرات آب و هوایی باعث انقراض زرافههای آسیایی شد، در حالی که زرافههای آفریقایی جان سالم به در برند اما در آفریقا تابش به گونههای جدیدی به آنها میتابید. کاملوپارداریس حدود ۱ میلیون سال پیش در شرق آفریقا در دوره چهارم زمینشناسی به وجود آمد. برخی از زیست شناسان نشان دادهاند که زرافهٔ مدرن از تبار جومائی بودهاست. حتی ممکن است از تبار گراکیلیس باشند. اعتقاد بر این است که تکامل زرافهٔ امروزی با مهاجرت آنها از جنگلهای گسترده به زیستگاههای باز، حدود ۸ میلیون سال پیش آغاز شد. زرافه یکی از گونههای متعددی است که توسط کارل لینه در سال ۱۷۵۸ شرح داده شده بود. مورتن تارن برونیش زرافه، این موجودات را در سال ۱۷۷۲ طبقه بندی کرد. در اوایل قرن ۱۹، ژان-باپتیست لامارک معتقد بود که درازشدن گردن زرافهها به دلیل استفادهٔ زیاد از آنها برای خوردن برگ درختان بودهاست. این نظریه در نهایت رد شد و دانشمندان نظریهٔ چارلز رابرت داروین را قبول کردهاند. این نظریه میگوید طبیعت کسانی که با آن طبیعت سازگار باشند را برای زندگی برمی گزیند و در این صورت جانوران دچار جهش میشوند و این جهش را به نسلهای بعدی انتقال میدهند. زیرگونهها [ویرایش]
تفاوتهایی بین گونههای مختلف وجود دارد. گونههای آفریقایی دندانه دار و گونههای دیگر منظم شکل اند. زرافههای غرب آفریقا روی پوستشان خطوط ضخیم دارند در حالی که زرافههای اهل کشور حبشه دارای خطوطی نازک اند. یک مطالعه درباره ژنتیک در سال ۲۰۰۷ نشان داد که شش زیرگونهٔ غرب آفریقا، راتسچیلد، رتیکولاتا، ماسایی، آنگولایی و جنوب آفریقا، ۶ گونه جداگانهاند. هم چنین مطالعات نشان داد که گونههای مختلف با هم آمیزش جنسی داشتهاند و باعث ایجاد نژادهای جدید شدهاند. این نژادها شامل راتسچیلد، رتیکولاتا و ماسایی است. به نظر میرسد که نژادهای رتیکولاتا و ماسایی از شرق آفریقا سرچشمه گرفتهاند. جمعیت زرافهها در جنوب آفریقا است و به نظر میرسد پوست آنها به عنوان گوساله حک شده باشد. پیامدهای این یافتهها برای حفاظت از زرافهها توسط دیوید برون، نویسنده اصلی این مطالعه بودهاست. در این باره بیبیسی گفتهاست: همهٔ زرافهها گونههای مختلف دارند و در آستانهٔ انقراض اند. برخی از این جمعیتها چند صد نفر هستند و نیاز به حفاظت فوری دارند. ظاهر و کالبدشکافی [ویرایش]زرافهٔ نری که کامل رشد کرده باشد، باید قدش به طور ایستاده ۶٫۵ متر و بلندتر از ماده ها باشد. وزن یک زرافه نر بالغ باید ۱٬۶۰۰ کیلوگرم و وزن یک ماده بالغ باید ۸۳۰ کیلوگرم باشد. با وجود گردن و پاهای بلند، بدن زرافه نسبتاً کوتاه است. رنگ بدن آنها معمولاً خاکستری است. شنوایی و بویایی آنها بسیار تیز است. آنها میتوانند از خود در برابر طوفان شن به خوبی محافظت کنند. زبان زرافهها برای گرفتن و چیدن برگ حدود ۵۰ سانتی متر است. این زبان به رنگ ارغوانی است و خود را در برابر آفتاب سوختگی محافظت میکند. برای گرفتن شاخ و برگ و تمیز کردن بینی اش مفید است. لب فوقانی زرافه دارای استعدادهای هنری و مفید هنگام گرفتن غذا است. در هنگام گرفتن غذا، لبها از زبان و داخل دهان زرافه در برابر خارها محافظت میکند. هر زرافه دارای یک پوشش منحصر به فرد است. قد زرافه برای استتار او کمک میکند به طوری که میتواند به راحتی در نور و جنگل به عنوان درخت قائم شود. او با پوست زرافه در مناطق تیره میتواند استتار کند. پوست زرافه بیشتر خاکستری است. هم چنین پوست او ضخیم است و خار به سختی در آن فرو میرود. خزهای روی پوست او، برای حفاظت از زرافه در برابر موجوداتی همچون انگلها و مواد شیمیایی به کار میرود. حداقل ۱۱ مواد شیمیایی معطر روی پوست زرافه قرار دارد. از آن جا که مواد شیمیایی معطر روی پوست نرها نسبت به ماده ها بوی قوی تری دارد، به راحتی میتوان جنس آنها را مشخص کرد. در کنار گردن زرافه، یالهای کوتاه و موهای سیخ وجود دارد. دم زرافه حدود ۱ متر است و از تار موهایش برای دفاع در برابر حشرات استفاده میکند. جمجمه و استخوانها [ویرایش]هر دو جنس زرافه دارای شاخ برجستهای اند که از غضروف ساخته شدهاست. وجود عروق، ممکن است نقش مهمی در تنظیم حرارت بدن به وسیلهٔ استخوانها داشته باشد. استخوانها به یافتن جنس و سن زرافهها نیز کمک میکنند، به طوری که استخوانها در ماده های جوان نازک هستند و در بالای سر ماده ها آن قدر نازک اند که مانند مو میمانند. اما استخوانها در زرافههای نر کلفت اند و در بالای به نظر میرسد که زرافه طاس است. هم چنین تودههای متوسط به صورت برجسته در جلوی جمجمهٔ ماد ها قرار دارند. هر چقدر سن در نرها بالاتر میرود، کلسیم نیز بیشتر میشود و این برجستگی را ایجاد میکند. با این حال، جمجمهٔ نرها سنگین تر است و در مبارزه از آن استفاده میکنند. فک زرافه فوقانی است و فاقد دندان جلو است. پاها، حرکت و استخوانبندی [ویرایش]جلو و پشت ساق پای زرافه تقریباً به طول گردن اوست. مچ دست انسان در زرافهها به صورت زانو عمل میکند. قطر پای زرافه ۳۰ سانتی متر، و قطر سم آن ۱۵ سانتی متر در نرها و ۱۰ سانتی متر در ماده ها است. سمها وزن زرافه را به زمین وارد میکنند. زرافه نیز همانند انسان لگن دارد. زرافه به دو شکل حرکت میکند. در شکل اول با حرکت دادن پاها بر روی یک طرف بدن و در همان زمان در طرف دیگر، پیاده روی میکند. در شکل دوم هم پای عقبی قبل از حرکت پی جلو، به جلو حرکت میکند. حیوانات متکی بر حرکت رو به جلو، از سر و گردن خود برای حفظ تعادل استفاده میکنند. حداکثر سرعت دویدن زرافه ۶۰ کیلومتر در ساعت است. (۳۷ مایل در ساعت است.) زرافه با بدنش دراز میکشد. برای دراز کشیدن ابتدا زانوی پای جلویی خود را بر زمین میزند و آن پار ا کاملاً روی زمین میگذارد. سپس همین کار را با پای عقبی اش میکند. زرافه در هر روز ۴:۳۶ ساعت میخوابد که بیشتر این وقت را در شب میخوابد. بیشتر زرافهها این گونه میخوابند و افراد مسن تر به شکل ایستاده میخوابند. افراد مسن برای خوابیدن گردن خود را به عقب خم میکنند و آن را روی باسن یا ران خود میگذارند. زرافه برای آب خوردن زانوی پای جلوی خود را روی زمین میزند و گردن خود را دراز میکند و آب میخورد. این جانور هیچ گاه شناگر ماهری نبودهاست و پاهای بلند او در آب بسیار دست و پاگیر است؛ هر چند میتواند شنا کند. در هنگام شناکردن، وزن قفسهٔ سینه، پای جلویی اجازه شناکردن را به راحتی نمیدهند. گردن [ویرایش]گردن زرافه بسیار دراز است و تا ۲ متر هم تجاوز میکند. هر مهرهٔ گردن زرافه ۲۸ سانتی متر است و این باعث درازی گردن او شدهاست. مهرههای گردن او حدود ۵۲-۵۴ درصد ستون فقرات او را تشکیل میدهد؛ در حالی که مهرههای گردن زرافههای آنگولایی ۲۷-۳۳ درصد ستون فقراتش را تشکیل میدهد. این کشیدگی گردن او تا مدت زیادی به طول میانجامد. سر و گردن بزرگ زرافه باعث شدهاست که آنها عضلات و رباط گردنشان گسترش پیدا کنند. مهرههای گردن زرافه به حالت گوی و کاسهای مفاصل است. به طور خاصی مفاصل محور (C2 و C1) اجازه میدهند که حیوان سر خود را به صورت عمودی کج کند و به شاخههای درخت برسد. مفصل بین مهرههای گردن و قفسهٔ سینه در زرافه بین مهرهٔ اول و دوم و قفسهٔ سینه او قرار دارد؛ در حالی که این مهرهٔ نشخوارکنندگان دیگر بر خلاف زرافه بین هفتمین مهرهٔ گردن C7 و T1 قرار دارد. این باعث میشود که طول گردن زرافه افزایش یابد. با این حال، زرافه دارای ویژگیهای ریخت شناختی دنده، مهرههای قفسهٔ سینه و هفت مهرهٔ گردن باعث ایحاد ناهنجاریهای عصبی در زرافه میشود و این قابلیتهای زرافه در پستانداران استثنایی است. دو نظریهٔ اصلی در مورد منشاء تکاملی و کشیدگی گردن زرافه وجود دارد. "نظریهٔ انتخاب طبیعی" در ابتداً توسط چارلز داروین پشنهاد شد و اخیراً به چالش کشیده شدهاست. این نظریه نشان میدهد که زرافه با گردن دراز خود میتوانسته برگهای درختان را بخورد اما حیوانات دیگر به دلیل کوتاهی گردن نمیتوانستند و از بین میرفتند. زرافهها ۴٫۵ متر قد داشتند و تغذیه شان به راحتی انجام میگرفت؛ در حالی که جانوران دیگر نظیر کودو، با قد ۲ متری شان نمیتوانستند به برگهای درختان برسند و غذای کافی بخورند. هم چنین تحقیقات نشان میدهد که انتخاب طبیعی هنوز هم در طبیعت وجود دارد و حیوانات زیادی از بین میروند ولی تغذیه زرافهها بسیار خوب و مناسب است. با این حال، دانشمندان مخالف این نظریه اعتقاد دارند که زرافه زمان زیادی صرف تغذیه نمیکند و وقتی سیر میشود، حیوانات دیگر هم فرصت این را دارند که از برگ درختان تغذیه کنند و زنده بمانند. نظریهٔ اصلی دیگر "انتخاب جنسی" نام دارد. این نظریه نشان میدهد که گردن طولانی زرافه یکی از صفات ثانویهٔ جنسی در تکامل آن هاست، این افزایش گردن به دلیل کشیدن زرافهها در مسابقات (پایین را ببینید) و هم چنین برای دسترسی به زرافههای مادهاست. در این نظریه، نرها نسبت به ماده ها هم سن و سال، گردن طولانی تر و سنگین تری دارند. یکی از انتقادهای این نظریه این است که چرا زرافههای ماده گردنشان این چنین مانند نرها افزایش یافتهاست. سیستم داخلی [ویرایش]در سمت چپ پستانداران، عصب عود حنجره است که در زرافهها ۳۰ سانتی متر است و از همه پستانداران طولانی تر است. این عصب در هر حیوان زندهٔ دیگری نیز هست. عصب سمت چپ بیش از ۲ متر طول دارد. هر یک از سلولهای عصبی در این مسیر کار خود را آغاز میکنند و در ساقهٔ مغز و گردن عبور میکنند. سپس به اندامهای دیگر بدن هم چون عصب عود حنجره که در پشت گردن است میروند. بنابراین طول هر یک از این سلولهای عصبی در بزرگترین زرافهها حدود ۵ متر (۱۶ فوت) است. ساختار مغز زرافه شبیه مغز گاو است. شکلهای اسکلت زرافه نشان میدهد که حجم ریههای زرافه نسبت به جرم آنها کوچک است. زرافه به دلیل گردن درازش، نای باریکی نیز دارد. این عوامل مقاومت زرافه در برابر جریان هوا را افزایش میدهند. با این حال، حیوانات هنوز هم میتوانند اکسیژن کافی برای بافتهای خود را فراهم کنند. سیستم گردش خون زرافه برای ارتفاع زیادش دارای سازگاریهای مختلفی است. قلب زرافه میتواند بیش از ۲۵ پوند (۱۱ کیلوگرم) وزن داشته باشد و طول آن ۲ فوت (۶۱ سانتی متر) است. با این حال، قلب زرافه باید دو برابر فشار خون مورد نیاز انسان را برای حفظ جریان خون به مغز تولید کند. قلب زرافه باید ۱۵۰ بار در دقیقه بزند. وقتی زرافه سر خود را پایین میآورد، در قسمت بالای گردن، اسطرلاب مانع از جریان خون زیاد به مغز میشود. رگ زیر گلویی حاوی دریچهای برای جلوگیری از جریان خون است. در مقابل، رگهای خونی در پایین پاها قرار دارند و تحت فشار زیادی هستند. برای حل این مشکل، پایین پاهای زرافه، لایهای ضخیم و پوستی محکم وجود دارد که از ریختن بیش از حد خون جلوگیری میکند. عضلات مری زرافه به طور غیر عادی قوی است و اجازه میدهد که غذا از معده تا گردن و دهان بازگردد و برای نشخوار فراهم شود. همهٔ نشخوارکنندگان در شکمشان چهار حفره دارند و نشخوار باید با رژیم غذاییشان سازگار باشد. اندازه گیریها نشان دادهاست که رودهٔ زرافه حدود ۸۰ متر (۲۶۰ فوت) طول دارد. البته این روده از رودهٔ کوچک زرافه بزرگ تر است. کبد زرافه کوچک و جمع و جور است. کیسهٔ صفرا در طول زندگی جنینی وجود دارد اما ممکن است قبل از تولد ناپدید شود. رفتار و محیط زیست [ویرایش]زیستگاه و تغذیه [ویرایش]زرافهها معمولاً ساکن دشتها، مراتع و جنگلهای بازاند. محل زندگی کنونی آنها آفریقاست و در جنگلهای اقاقیا و باز زندگی میکنند.[۸] زرافهٔ آنگولایی را میتوان در محیطهای بیابانی نیز یافت.[۱۰] زرافهها در فهرست درختان، اقاقیا را ترجیح میدهند که برگ هایشان حاوی منابع رشد زرافهها مانند کلسیم و پروتئین است.[۴] آنها هم چنین از درختچه، چمن و میوه نیز تغذیه میکنند.[۱۱] هر زرافه در هر روز حدود ۳۴ کیلوگرم شاخ و برگ میخورد.[۱۱] هم چنین او لاشه، گ |
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |